آغوش را کاش میشد فرستاد،
در بستهای پر از مهربانی و عشق.
در لحظههای سرد و تنها،
که گرمای آن، ذوبکننده هر غمیست.
کاش میشد، آغوش را پیغام کرد،
برای دلهای بیقرار و خسته.
در فاصلههای دور و نزدیک،
پیامآور صلح است و آرامش.
آغوش، امیدیست در شبهای تار،
نشانهای از عشق بیپایان.
در خواب و بیداری، حتی در دوری،
پلی به سوی دلهای نزدیک.
کاش میشد آغوش را فرستاد،
در کلمات و نگاهها،
آغوشی که مرزها را میشکست،
و قلبها را به هم پیوند میداد.
این نوشته ادامه ای است بر یک عکس از کانال صدعیها 👇
لیت العناق مع القوافل یرسل،
في لحظات الشوق والحنين،
يذيب في القلوب قسوة،
ويبث في الأرواح طمأنينة.
يا ليت العناق رسالة،
نرسلها لقلوب متعبة،
في المسافات البعيدة والقريبة،
سفيرة الحب والسلام.
عناق في الليل الحزين،
رمز للحب الذي لا ينتهي.
في الأحلام واليقظة،
جسر بين القلوب القريبة.
يا ليت العناق يرسل،
في الكلمات والعيون،
عناق يكسر الحدود،
ويربط القلوب ببعضها