دانشجو و پژوهشگر علوم شناختی در حوزه Social Cognition
دردِ طرد شدن: دنیایی که دیگر شگفتانگیز نیست. علوم اعصاب چه میگوید؟
چند وقت پیش کتابی از یاسمینا رضا به اسم خوشا خوشبختان رو به پیشنهاد یکی از دوستانم شروع کردم. اوایل کتاب و به نقل از یکی از شخصیتهای داستان، بخش ابتدایی شعری از بورخس آورده شده: "دنیا دیگر شگفتانگیز نیست، آنگاه که ترک شده باشی". با خودم تکرار میکنم: دنیا دیگر شگفتانگیز نیست، آنگاه که ترک شده باشی .... دوباره و دوباره. به عنوان یک پژهشگر حوزه طرد، کسی که دو ساله در این مورد مطالعه میکنه حیرتزده شدم. چطور بورخس چکیده اینهمه سال پژوهش علمی رو به این زیبایی در قالب کلمات بیان کرده؟ چطور اینقدر ساده، منظر دید فردی که طرد شده رو نشونمون میده؟ زبان و به طبع اون ادبیات واقعاً که معجزه هستند. اما آیا واقعاً ادراک ما از جهان پیرامونمون بعد از تجربه طرد تغییر میکنه؟ آیا واقعاً اتفاقاتی در سطح نورونی و داخل مغزمون میافته و باعث میشه دیگه دنیا رو جایی شگفتانگیز – اونطور که بورخس میگه – نبینیم؟
فرض کنید آنفولانزا گرفتید (راستش هنوز خودم از کرونا میترسم تا بخوام اون رو به عنوان مثال بیارم) و تمام بدنتون درد میکنه. این درد احتمالا اینقدر زیاده که مجبورید چند روزی فقط استراحت کنید و توان و تمرکز انجام کارهای جدیتر مثل تکالیف دانشگاه یا وظایف کاریتون رو ازتون گرفته. در واقع نه حوصله دارید نه اگه به زبان خودمانی بگم مغزتون کشش داره که به مسائل جدیتری مثل اوضاع بورس یا تصمیمگیری در مورد خرید خونه یا برنامهریزی یک سفر و مهمونی یا حتی دیت کردن با یه آدم جذاب که تازه باهاش آشنا شدید فکر کنید. انگار که زمان هم دیرتر میگذره و تنها چیزی که این وسط بهصورت واقعی و جدی دارید تجربه میکنید درده. خلاصه هر فعالیت ذهنی و جسمی سختتر از همیشه به نظر میرسه. اما تمام این مدت آیا واقعاً مغز هم داره استراحت میکنه و تواناییش کم شده؟ پژوهشهای تصویربرداری مغزی به ما نشون دادند که فعالیت قسمتهایی از مغز به صورت همزمان، در مواجهه با درد افزایش پیدا میکنه (که بهش میگیم شبکه عصبی یا ماتریکس درد در مغز). این افزایش فعالیت رو شاید بشه با اعلام وضعیت آماده باش مقایسه کرد، انگار نیروها باید متحد بشن و فعالیتهای غیرضروری رو تا حد ممکن پایین بیارن تا بتونند مشکل اصلی که درده رو حل کنند. اما همه اینها چه ارتباطی به مسئله اصلی ما یعنی طرد داره؟
حیرتانگیزه که پژوهشهای تصویربرداری مغزی نشون دادند که مغز تفاوتی بین درد جسمانی و تجربه طرد یا نادیده گرفتهشدن یا پسزده شدن قائل نیست. یعنی اگر کسی که دوستش داریم، دوستان یا خانوادمون ما رو ترک کنن یا پس بزنن، یا در یک جمعی در مدرسه، دانشگاه یا محل کار قرار بگیریم که مارو نادیده میگیرند، از برنامهها کنار میگذارند یا اطلاعاتی که بقیه اعضا میدونند رو با ما به اشتراک نمیگذارند، دقیقاً همون شبکه عصبی درد در مغزمون شروع به فعالیت میکنه. عجیبه نه؟ مغز داره پیام درد رو مخابره میکنه و به حالت آماده باش دراومده اما درد جسمانی که بتونیم بهش اشاره کنیم وجود نداره! تو حوزه علوم اعصاب این درد رو به واسطه شواهد عصبشناختی به رسمیت میشناسیم و بهش "درد اجتماعی" یا "درد احساسی" میگیم. درد اجتماعی همون کاری رو با مغز ما میکنه که درد جسمانی، یعنی توجه و تمرکزمون رو پایین میاره، قدرت تصمیمگیریمون رو کم میکنه، احتمالا حوصلهمون رو ازمون میگیره و حتی درکمون از زمان رو تحت تاثیر قرار میده. به عبارتی درست مثل وقتی که آنفولانزا گرفتیم و با بدن درد و سر درد شدید روی تخت دراز کشیدیم و تنها چیزی که میخواهیم تموم شدن دردهامونه. حالا با خودتون فکر کنید تو این شرایط دنیا میتونه برامون چه معنی داشتهباشه؟ آیا مثل روزهای قبل از درد، شگفتانگیزه؟
در نوشتار بعدی قصد دارم بیشتر به جنبههای روانشناختی و اسطورهشناختی طرد بپردازم و تمرکزم بر روی دیدگاه فروید روی این موضوع خواهد بود. و در نهایت حتماً با هم به این مسئله میپردازیم که با احساس ناخوشایند طرد چطور مواجه بشیم و براش چهکار کنیم.
پیشنهادهای مرتبط:
در پایان هر نوشتار کتاب، فیلم، سریال و مقاله مرتبط در مورد موضوع بحث پیشنهاد خواهم داد و از شما هم میخواهم حتما در بخش کامنتها برای من و سایرین بنویسید تا با هم بیشتر ببینیم، بخوانیم و رشد کنیم. برای این بحث پیشنهاد میکنم کتاب "سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش" از هاروکی موراکامی رو بخونید. یک داستان روان و جالب از روزگار پسری که از طرف دوستان صمیمیاش طرد شده و باید زندگی رو با این حس بدمزه ادامه بده.
بیشتر بخوانید:
من برای نوشتن این مطلب از این منابع استفاده کردم
https://www.springer.com/gp/book/9783319330310
https://www.scientificamerican.com/article/the-battle-over-pain-in-the-brain/
و شما میتونید برای مطالعه بیشتر این مقاله رو هم بخونید
http://tarjomaan.com/neveshtar/9446
پست جدید:
مغز تنها: تنهایی و گرسنگی در مغز شبیه بههم اتفاق میافتند؟
مالیخولیای یک ذهن تنها: گمشدن در هزارتوی طرد. روانشناسی چه میگوید؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
اتفاقی که یک دوست برایم تعریف کرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیازمند یک ارتباط انسانی .
مطلبی دیگر از این انتشارات
انسان های فردی !