ویرگول
ورودثبت نام
arghavan
arghavanI'm hopeless but maybe romantic
arghavan
arghavan
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

اولین کلاب!

امشب اولین شبیه که واقعا میخوام برم کلاب. الان ساعت 6:30 ه موهامو شونه کردم و صاف کردم و استایل کردم. قبلا هم با مامان بابام از دم در کلاب رد شده بودم اما خب بالاخره داستان خیلی متفاوتیه ... نمیتونستم برم داخل کلاب برقصم که!.

اما امشب شب پارتی دانشگاهه، cowboys vs ravers.

مطمئن نیستم مخاطب های ویرگولم بدونن ریور ها کی هستن و چیکار میکنن دقیقا.

توضیحم میتونه این باشه یه سری لباس های مشکی و گرانجی یا رنگی رنگی با پترن های خیلی عجیب میپوشن و ارایش های عجیب غریب میکنن وعینک افتابی میزنن با موزیک تکنو میرقصن و در موارد خیلی شدید دراگ های بد هم میزنند.

کاوبوی ها هم که مشخصه چیکار میکنند. یه چکمه و یه کلاه سرشون میکنن و Yeehaaawww!

هریت عزیزم که اتاق D زندگی میکنه امروز صبح لطف کرد و برام دعوتنامه کلاب رو فرستاد و گفت با دوستانش میخواد بره و آیم ولکام تو جوین.

اما من امروز برنامه های مشخص دیگه ای هم داشتم ... اولین روزی بود که هم کلاسی هام رو توی اون برنامه خیریه میدیدم.

با هم یه الاچیق ساختیم برای مکان اموزشی بچه هایی با نیاز خاص ( البته چوب ها بریده شده بودند و ما فقط اونها رو به هم دریل میکردیم. ) اما قسمت سخت ماجرا بلند کردن و جابجا کردن قسمت های مختلف الاچیق بود.

هرچند واقعیت اینه ، این اولین باری بود که من دریل رو دستم میگرفتم و سرش رو عوض میکردم و پیچ رو هل میدادم تو. اصلا چیز راحتی نبود اما بعد از چند ساعت بالااخره حسابی حرفه ای شده بودم و با پسری المانی رقابت شدیدی سر بستن پیچ ها داشتم.

یه پسر خوشگله‌ی ایرلندی هم بود که لپ های قرمز و ریش بزی و صورت لاغری داشت اما خیلی پسر خوبی بود. کلی حرف زدیم و من ته دلم ازش خوشم اومد و امیدوار بودم سینگل باشه چون کمی پیر به نظر میومد و یه سری از ریش هاش سفید شده بود.

از بد ماجرا دقیقا توی رشته من درس میخوند و احتمالا قراره بازم همدیگرو ببینیم. بهم گفت چشم انتظار دیدنم در دوشنبه هست و من نمیدونم خیالاتی شدم یا واقعیت داره اما حس کردم اونم از من خوشش اومده.

بهرحال ... در 23 سالگی که نزدیک به 24 داریم میشیم دلم نمیخواد همچنان دختر رمانتیک خیالاتی ای باشم که در لیسانس بودم . ناسلامتی الان فوق لیسانسم و دخترا بعد از این سن لیترالی ازدواج میکنن. سو باید یکم جدی باشم در انتخابام. احتمالا با این پسر هم به هیچ جایی نمیرسم اما دلیل نمیشه که دنیا به اخر برسه و هزار تا انتخاب دیگه برام نباشه.

همین هفته پیش بود که عکسای خصوصی خودم و دوست پسر سابقم رو بالاخره حذف کردم . نمیدونم چرا همیشه وانمود میکردم یادم میره حذفشون کنم و به اون پوشه نزدیک نمیشدم اما مهاجرت حتی تو همین چند روز باعث شد قید خیلی چیزا رو بزنم ،حس میکنم قوی شدم یا خیلی شجاع تر از قبل شدم.

امروز خیلی خوش گذشت. هفته اول کمی تنهایی و سوال های فراوان داشت برام.حتی بعضی مواقع یه فکر کوچولوی ناقلا میخزید تو مغزم که نکنه اشتباه کردم اومدم بلفست؟

اما این هفته و در کل از وقتی شروع به خرید لباس کردم و با هریت ناهار میخورم و مثل احمقا از پنجره مردم رو نگاه میکنیم و از کلاسش میپرسم حالم خیلی بهتره.

کلی هم دانشگاه رفتم و کارای مختلف انجام دادم و 3 روز خوبی بعد از اخر هفته بود.

Thank you for coming to my ted talk.

تعمیراتدانشگاهپارتیرابطه
۲۲
۹
arghavan
arghavan
I'm hopeless but maybe romantic
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید