امتحانات پایانترم نزدیک است. بعد از آن فقط یک ترم دیگر مانده و سپس طبق روال معهود، کنکور فوق. میگویند زندگی زود میگذرد. بچه که بودم، پدرم میگفت: "چشم به هم بزنی میرسی به من." با خودم که حساب میکردم، باورش سخت بود. ولی خودتان هم میدانید، الان راحتتر شده. زندگی سریع میگذرد. روز به روز، ماه به ماه، سال به سال، سرعتش بیشتر میشود. یادم میآید کلاس اول آنقدر کند پیش میرفت که واقعا از مدرسه خسته شدهبودم. سال بعدش کمی سریعتر بود. سال بعدِ آن هم سریعتر. گویا آدمها در کودکی آرامتر زندگی میکنند. بزرگتر شدن، کارها را هم بزرگتر و بیشتر میکند. ولی زمان همان زمانِ قبلی است. باید کارها را سریع تر انجام دهند. اینگونه است که سال به سال سریعتر زندگی میکنند (میکنیم). ای کاش میشد سرعت زندگی را کنترل کرد. مشغلههای کمتری داشت. واقعا کلافهام. یعنی قرار است از این هم بیشتر شود؟
صفحهی وُرد را میبندم؛ لپتاپ خاموش. برای اولین بار است تفکراتم را مینویسم. البته نه، یکبار دیگر هم چند خطی امتحان کردم. البته خیلی وقت پیش بود. کلاس دوم یا سوم دبیرستان بودم؛ روی یک برگْ کاغذ باطله نوشتمَش. سخت است برای اولین بار. شاید دستم راه بیفتد.
در لپتاپ را میبندم. خیلی تشنهام. خودم را از روی مبل بلند میکنم. به سمت بطری ماءالشعیر روی اُپِن آشپزخانه. میدانم تشنگی را برطرف نمیکند. سعی میکنم درش را با یک انگشت باز کنم. باز نمیشود؛ زور بیشتر و صدای افتادن و چرخیدنِ در، درون سینک ظرفشویی. بر میگردم؛ به اُپن تکیه میدهم. تاریکیِ شب خودش را از لابهلای پرده نشان میدهد. یک مهتابی دیواری و یک شِبْهِ لوستر زرد بر سقف. میز هم لوستر را به خودش نشان میدهد. مبل یکنفره و دونفره هم دور میز نشستهاند.
ساعت یک بعد از ظهر، بعد از یک امتحان روال، خیابان را بالا میروم. جلوی در خانه میرسم. دستم درون جیب شلوارم دنبال کلید میگردد. همین بین مردد میشوم. بروم خانه چه کار کنم؟ گزینهی دیگر روی میز، کافه؛ نه، چه کسی این وقت روز میرود کافه. خب، یک قاعدهی کلی: اگر جایی برای رفتن نداری، برو خانه. صدای چرخش کلیدْ در قفل. بالا رفتن از پله. جلوی در واحدم میایستم. گوشیام زنگ میخورد. همزمان در را باز و به شمارهی افتاده روی صفحه نگاه میکنم؛ نا آشناست. پایم در را میبندد. آرام انگشتم را روی صفحهی موبایل میکشم. کنار گوشم میگیرم. صدای مکالمهی مبهم.
ـــ الو، بفرمایید؟
چند ثانیه میگذرد.
ـــ سلام، آقای نیکنژاد، محسن نیکنژاد؟