برای به خواب رفتن دستگاه روان باید تمام انرژی روانی خود را از دنیای بیرون پس کشیده (decathexis) و روی ایگو متمرکز کند، حالتی از خودشیفتگی که بسیار شبیه دنیای درونرحمی (intrauterine) است، گویی دنیای بیرونی اصلا وجود ندارد یا چیزی بسیار شبیه وضعیتی که در بدو تولد حاکم است.
اما به دو دلیل ممکن است این فرآیند مختل شود و در نتیجه فرد یا کاهش کیفیت خواب را تجربه کند و یا در حالت بدتر به کلی دچار بیخوابی(insomnia) شود.
یک حالت زمانی است که محرکهای بیرونی شدید هستند و ایگو توانایی پس کشیدن انرژی روانی را ندارد، مثلا زمانی که ما با زوجمان جروبحث کردهایم و ذهنمان نمیتواند موضوع را رها کند.
در حالت دوم که درون روانی است، ایگوی شکننده از ترس رویا دیدن نمیگذارد فرآیند پس کشیدن انرژی روانی صورت پذیرد. این حالت نیازمند توضیح بیشتر و بیان مقدمهای در رابطه با رویا است.
ابتدا فرآیند به خواب رفتن را دقیقتر بررسی کنیم:
ایگو تلاش میکند تمام انرژی روانی را پس بکشد و حالت خودشیفتگی مطلق را حاکم کند. این هدف تنها میتواند تا حدی محقق میشود زیرا محتوای سرکوبشدهی ناآگاه تن به این خواست ایگو نمیدهد و در مقابل آن تلاش میکند نیروی خود را تا حدی حفظ کند، پس ایگو برای جلوگیری از رو آمدن این محتوا دستگاه سانسور را هر چند با سطحی بسیار کمتر از بیداری فعال نگه میدارد. هر چقدر قدرت و نیروی غرایز و تکانههای ناآگاه بیشتر، خواب بیثباتتر و مشوشتر خواهد بود.
رویا اینجا وارد میشود تا با تبدیل، جایگزینی و نمادین کردن متریال سرکوبشده به تصاویری که به اندازه کافی از موضوع اصلی دور هستند، انرژی تکانههای ناآگاه که به دنبال تخلیه هستند را بدون اینکه برای ایگو تهدیدکننده باشند خنثی کنند. وظیفه رویا پس هم تحقق میل و هم نگهداری از خواب است.
وقتی دستگاه سازنده رویا نتواند به اندازه کافی محتوای سرکوب شده را مبدل کند، فرد دچار کابوس میشود و هشداری فوری به ایگو فرستاده شده و ایگو خواب را متوقف میکند.
در شرایط وخیمتر و موارد شدید، انقدر انرژی تکانههای ناآگاه زیاد است که دستگاه سانسور و سازنده رویا نمیتوانند به درستی محتوای ناآگاه را سانسور کنند و لذا ایگو از حالت خواب دچار وحشت شدیدی میشود، پس پیش دستی میکند و با تمام توانش سعی میکند اجازه ندهد فرد به خواب رود و اینگونه بیخوابی حادث میشود.
در طول دوران کار بالینی همواره و به خصوص در ابتدای کار با بیمارانم شنیدهام که میگویند خوابی دیدم که معنی خاصی نداشت یا چون در روز کاری کرده بودم شب خوابش را دیدم. تجربه سایر روانکاوان و من نشان میدهد رویا اساسا دارای معانی و پیامهای مشخصی از ناآگاه است، منتها زبان رویا زبان فرآیند اولیه و زبان ناآگاه است.
این موضوع صحیح است که بسیاری از رویاها انعکاسدهنده حوادث روز هستند. نوعی از رویا که فروید آنرا پسمانده روز (day’s residue) مینامد. اما این به این معنا نیست که این رویاها صرفا منعکسکننده وقایع روز قبل هستند و هیچ معنای خاصی ندارند. این پسماندههای روز به تنهایی نیروی لازم برای تبدیل شدن به رویا را ندارند و تنها زمانی که توسط تکانههای ناآگاه تقویت شوند به شکلی وارد رویا میشوند. در واقع ناگاه محتوای سرکوبشدهاش را با استفاده از این پسماندههای روز از سد سانسور میگذراند.
پس رویا در حالیکه دستگاه روان در حالت خودشیفتگی است ظاهر میشودو فارغ از واقعیت بیرونی به دنبال تحقق امیال و اصل لذت است. به همین دلیل رویا همواره غنیترین متریال برای تحلیل را فراهم میکند. رویا شاهراه رسیدن به محتوای سرکوبشده ناآگاه است و هر چند مبهم اما اثرگذار اشتیاقهای ما را به خودمان نشان میدهد، اشتیاقهایی که گاهی خودمان خبر نداریم وجود دارند.