ارسلان حاجی نیلی
ارسلان حاجی نیلی
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

اعتماد چه معنایی دارد؟

اعتماد چیست؟ چی نیست؟

چگونه درست می‌شود، یا شکل می‌گیرد؟

اعتماد مربوط به چیزی در آینده است. انگار وقتی که اعتماد به چیزی یا کسی داریم در ذهن خودمان آینده‌ی آن را می‌بینیم و قطعی تصور می‌کنیم.

یک مثال بزنیم : وقتی که سوار آسانسور می‌شویم، به سالم بودن آن اعتماد می‌کنیم. یعنی در ذهن خودمان برای آینده‌ی نزدیک یک گزینه را قطعی می‌دانیم : سوار آسانسور می‌شویم و سالم به مقصد می رسیم.

ولی افرادی که تجربه‌ی حادثه در آسانسور را داشته باشند، دیگر چنین گزینه‌ی قطعی را در ذهن خود ندارند. در این شرایط ترس درون آنها ایجاد می‌شود.

مثال دیگر، وقتی به کسی اعتماد داریم، در واقع برای آینده‌ای تصویری ثابت و یکسان و قابل پیش‌بینی از آن فرد ساخته‌ایم. مثلا اگر پولی را به دست کسی می سپاریم و می‌گوییم که من به اون اعتماد دارم؛ در واقع برای رفتار او در آینده یک گزینه ثابت ساخته‌ایم. اینکه او پول را به سلامت نگه داشته و کاری غیر از آن چیزی که از او خواسته شده را انجام نمی‌دهد.

نکته‌ی مهم در مورد اعتماد این است که مبتنی بر تجربه‌های گذشته شکل می‌گیرد، ولی برای آینده حکم صادر می‌کند. در مثال آسانسور، اینکه تجربه‌های گذشته‌ی ما در سوار شدن به آسانسور چطور بوده‌اند، حس اعتماد را برای آسانسورهایی که در آینده سوار خواهیم شد، شکل می‌دهد. همینطور در مورد مثال اعتماد به افراد.

از نظر من این یک تناقض درونی است. چیزی که براساس تجربه‌های گذشته و داده‌های گذشته شکل گرفته است، در مورد آینده حکم صادر می‌کند. این در حالی است که آینده کاملا احتمالی و خارج از کنترل ما است. چرا این حقیقت که من در ۱۰ سال گذشته سوار هر آسانسوری که شده‌ام، خراب نشده است، باید منجر به این قطعیت شود که آسانسور بعدی هم خراب نخواهد شد؟

اگر متوجه این تناقض نباشیم، بعد از مدتی به وضعیتی دچار می‌شویم : من به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارم یا اعتماد نمی‌کنم. در واقع این وضعیت نتیجه‌ی تکرار زیاد در خراب شدن پیش‌بینی ما از آینده است. به فردی اعتماد می‌کنیم و خیانت می‌بینیم، به ابزاری اعتماد می‌کنیم و به ما آسیب می‌زند و موارد بسیار زیاد دیگر . این وضعیت برای انسان بسیار هزینه‌بر و آزار دهنده است. زیرا حس شدید ترس در او ایجاد می‌کند. ترس از ناشناخته‌ها، ترس از اینکه همه چیز همیشه خراب باشند و خراب شوند؛ ترس از آسیب.

راه‌کار درست به نظر من این است که بپذیریم آینده کاملا احتمالی است و ما هیچ اختیاری در آن نداریم. تنها چیزی که در مورد آن اختیار داریم، ادراک و برداشت فکری و حسی در مورد اطلاعات و تجربه‌ای گذشته است. با این پیش فرض، همواره نگاه ما به آینده، مبتنی بر شناخت درست گزینه‌ها و احتمال وقوع آنها است.

در مثال آسانسور، وقتی که قبول کنیم، آینده همیشه پر از احتمالات است، هر بار که سوار آسانسور می‌شویم، این گزینه که ممکن است خراب شود، یا برق قطع شود، یا حادثه رخ دهد، در کنار گزینه‌ی سالم به مقصد رسیدن، در ذهن ما وجود خواهد داشت. حداقل خاصیت این شرایط این است که در زمان رخ دادن هر کدام از این گزینه‌ها، شوکه نمی‌شویم. با این مدل فکری، همواره به دنبال شناسایی گزینه‌های آتی و پیدا کردن احتمال وقوع آنها خواهیم بود.

اعتماد در این مدل فکری، الگو و ماهیت متفاوتی دارد. در واقع یک رویکرد فاعلانه در مقابل آینده است. در این مدل فکری اعتماد یک موضوع ساختنی است که هر فرد باید در هر شرایطی برای ساختن آن تلاش کند. گزینه‌های احتمالی را به درستی و به دور از هر هیجان و سوگیری شناسایی کند. در گام بعدی برای تک تک گزینه‌ها به دنبال شواهد و اطلاعاتی باشد که بتواند احتمال وقوع برای آنها در نظر بگیرد. در نهایت فرد با این مدل فکری می‌داند که احتمال وقوع هیچ گزینه ای ۱۰۰ یا صفر نیست. بنابراین در مقابل موضوع مدنظر خود، در وضعیت هوشیار و ناظر قرار می‌گیرد.

با این مدل فکری، فرد از محیط بیرون، یا دیگر آدم‌ها انتظار ندارد که اعتماد او را خدشه داره نکنند، بلکه این مسئولیت را برای خودش قایل است که اگر می‌خواهد به چیزی یا کسی حس اعتماد داشته باشد، باید برای ایجاد این حس تلاش کرده، رفتار آگاهانه و فاعلانه بروز دهد. در مورد گزینه‌های احتمالی آینده، اطلاعات را به درستی بررسی کرده و شناخت کافی از آنها کسب کند.

مثال آسانسور در این مدل فکری به این صورت می‌شود که: من همه جوانب را در نظر گرفتم، می‌دانم که سرویس نگه‌داری آسانسور به صورت ماهانه و منظم با کیفیت درست انجام شده است، در نتیجه احتمال وقوع خرابی در آسانسور خیلی پایین است و احتمال اینکه به سلامت من را به مقصد برساند، بسیار بالاست.

اعتمادزندگیخوشناسیروانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید