ارسلان حاجی نیلی
ارسلان حاجی نیلی
خواندن ۹ دقیقه·۴ سال پیش

امتداد کیمیای تائو در جهان امروز

چند سال پیش کتابی را خواندم با نام «تائوی مراقبه» یا کیمیای درونی تائو. در کتاب مسیری را آموزش می‌داد که در آن فرد با انجام مراقبه‌های مختلف به صورت تکاملی، مراحلی از رشد و ارتقا مهارت را طی می‌کرد. این مراحل از لایه‌ی جسمی شروع می شد. تا آخرین مرحله که کاملا ذهنی بود.

انتهای این مسیر جایی بود که فرد در طول مدت زمان چند سال در یک مراقبه مشخص در بیرون بدن خودش یک پیکره و هویت مشخصی را شکل داده و به تدریج آن را رشد می‌داد.

کتاب از تصور کردن یک جنین در بالای سر، صحبت می‌کرد. این که در ابتدا با جنین شروع می‌شود. به مرور زمان با تکرار مراقبه این جنین رشد کرده، شکل می‌گیرد. فرد بنا به خواسته خودش این هویت را شکل می‌دهد و به تکامل می‌رساند. نقطه غایی این مسیر جایی است که این پیکره آنقدر رشد کرده و شکل گرفته که می‌تواند مستقل از بدن مادی فرد به حیات خود ادامه دهد.

حال منظور من از بیان این توضیح چیست؟

از نگاه من در آن زمان ساختار زندگی بشر، خیلی مبتنی بر فرد و تعالی ویژگی‌های فردی بوده‌است. برهمین اساس مراقبه به عنوان مسیر اصلی تعالی فردی و رسیدن به جاودانگی مطرح شده و مورد توجه بوده است.

وقتی که مسیر پیشرفت در مراقبه را در کتاب مذکور مرور می‌کنیم، متوجه نقش و اثر مراقبه در پرورش جهان ذهنی می‌شویم. مراقبه‌ها از حالت‌های فیزیکی شروع می‌شوند. در مراحل اولیه، تسلط و شکل دادن به ساختار فیزیکی بدن بیشتر مورد تاکید است. پس از آن تقویت قوای بدنی و ارتقای ظرفیت‌های آن مدنظر قرار می‌گیرد. در این مرحله اصلاح ساختار انرژی و تقویت جریان انرژی در بدن مورد توجه و تاکید است.

تا اینجا هم جهان عینی و هم جهان ذهنی درگیرند. جهان عینی شامل ساختار و فیزیک بدنی و جریان انرژی در بدن است. گویی در این مراحل به دنبال این است که فضای جهان بیرون را آماده و فراهم کند. جهان ذهنی ما در تعامل با جهان عینی است. در نتیجه اینطور به نظر می رسد که هدف اصلی کنترل جهان عینی به شکل و حالتی مناسب برای عمیق شدن در جهان ذهنی است.

ارتباط با جهان عینی را به جایی می رسانیم که آماده و فراهم باشد، دچار واگرایی و التهاب و آسیب نباشد. با این کار میزان آشفتگی در جهان ذهنی کم می‌شود. بدن فیزیکی و انرژتیک ما کانال ارتباطی جهان ذهنی با جهان عینی‌اند. وقتی این کانال تحت کنترل بوده و خود سالم و آماده باشد، ذهن فرصت پیدا می‌کند بیشتر در درون خودش حرکت کرده و تمرکز کند.

بطور خلاصه در مراحل اولیه کیمیای تائو هدف آماده کردن بستر، فضا و شرایطی است که ذهن در آن آرامش و تمرکز و همگرایی داشته باشد.

به نظر می‌رسد که بزرگان تائو چند هزار سال پیش هم به این نقطه رسیده بودند که امتداد مسیر حیاتِ بشر، جایی فراتر از ماده است. ( در این سطح ماده و انرژی از یک جنس‌اند. )

به همین دلیل در تلاش بودند که ماده و انرژی را به نقطه‌ای برسانند که از آن عبور کنند. حداقل به جایی برسانند که مانع و سد راه حرکت در امتداد ذهن نباشند.

مراحل انتهایی کیمیای تائو بطور کامل ذهنی است. مراقبه‌ها تصورسازی‌های ذهنی دارند. تصویرسازی، ساختن پیکره‌ای در بیرون و رشد دادن آن.

در انتهای مسیر کیمیای تائو حرف از «جاودانگی» زده می‌شود. جاودانگی که در امتداد ماده نیست. بلکه در لایه «شِن » و جهان ذهنی است. موجودی شکل می‌گیرد که مستقل از بدن مادی می‌تواند به حیات خود ادامه دهد.

ساختن پیکره در بیرون بدن، از انرژی چی (آخرین مرحله از کیمیای تائو)
ساختن پیکره در بیرون بدن، از انرژی چی (آخرین مرحله از کیمیای تائو)


شاید با درک و شناختی که ما امروزه از جهان داریم این مدل نگاه کمی عجیب و غیر قابل باور باشد.

لیکن من قصد دارم از زاویه‌ای دیگر این موضوع را مشاهده کنم.

خوب است فضای بشر در آن دوران را کمی بررسی کنیم. در آن زمان ساختار جامعه بیشتر متکی بر اصالت و کاراکتر افراد بود تا ساختار‌های اجتماعی. افراد بودند که در بین گروه‌ها شاخص‌ می‌شدند. فرمانده و حاکم و راهبر و استاد می‌شدند. براساس توانایی‌های فردی و شخص خود ایفای نقش می‌کردند.

در این فضا دور از انتظار نیست که همه آرمان‌ها و آموزه‌ها متمرکز بر رشد فرد به عنوان یک موجودِ مستقل و متمایز باشد. اوج تعالی این بود که یک فرد حاکم شود، یک فرد استاد شود، یک فرد شاخص شود.

ولی در عین حال افراد متفکر آن دوران به این درک رسیده بودند که جهان ذهنی، جایی است که مسیر نهایی رشد انسان باید در آن دنبال شود. به هم همین دلیل خود را تا حد امکان از بقیه جدا می‌کردند تا فرصت بیشتری برای پرداختن به جهان ذهنی داشته باشند. ساختن معابد در کوهستان‌ها و نقاط دور دست، مراقبه کردن برای مدت‌های طولانی در غارها، همه در مسیر این بوده که فرد از انواع موضوعات بیرونی دور شده و فرصت و مجال بیشتری برای پرداختن به موضوعات درونی داشته باشد. نقطه اوج و تعالی خود را ساختن موجودی در جهان ذهنی می‌دانستند که بتواند مستقل از ماده و بدن فیزیکی حیات داشته باشند. «جاودانگی»

لطفا یک بار دیگر دو پاراگراف فوق را بخوانید. لیکن با لحاظ کردن این که، این اتفاقات در چه بستری رخ می‌داده! در بستری که فرد در آن همه چیز بوده است. در نتیجه طبیعی است که اوج تعالی انسان هم باز به شکل یک فرد در نظر گرفته می‌شده.

علاوه‌براین، در آن دوران هم بشر چیزی فراتر از ماده و بدن بوده. ماده و بدن ابزار و وسیله‌ای برای سرعت گرفتن در امتداد جهان ذهنی بوده‌اند.

حال برگردیم به زمانه خودمان.

نوال هراری، در دسته بندی واقعیت، علاوه‌بر واقعیت عینی و ذهنی، دسته سومی را به نام «واقعیت بین‌الاذهانی» معرفی می‌کند.

واقعیتی که در بستر جامعه شکل گرفته و حیات و بقا دارد.

در بستری که ما الان هستیم، جامعه به عنوان یک سیستم زنده که افراد در آن نقش دارند و جزئی از یک کل‌اند، شکل گرفته است. همه چیز را در فضا و بستر جامعه درک می‌کنیم، می‌شناسیم و تجربه می‌کنیم.

به همین دلیل‌ است که تصور این که کسی در غار و در کوهستان زندگی کند و از آن مسیر به رشد و تعالی برسد برای ما سخت است.

در بسترِ امروز بشر، ایفای نقش در جامعه، شکل دادن و اثرگذار بودن در جامعه و سهم داشتن در جامعه است که نقطه مطلوب و غایی رشد و تعالی در نظر گرفته می‌شود.

نکته مشترک با بخش اول بحث این است که در هر دو بستر نقطه تعالی در جایی غیر از جهان عینی و مادی است.

نهایتِ موضوع در ذهن و جهان ذهنی است. در گذشته‌ی دور، جهان ذهنی یک فرد به تنهایی کفایت می‌کرد. یک فرد خودش کافی بود در جهان ذهنی خودش هویتی مستقل از بدن برای خودش بسازد. در این شرایط به جاودانگی می‌رسید.

در مقطع حال، جهان ذهنی یک فرد به تنهایی کافی نیست. جهان بین‌الاذهانی دنیایی است که افراد در آن می‌توانند به جاودانگی فکر کنند. آنجا جایی است که دوام و بقا می‌تواند نه تنها مستقل از بدن فیزیکی بلکه حتی مستقل از کاراکتر و هویت یک فرد معنا و مفهوم داشته باشد.

جانِ کلام این که مسیر کیمیای درون تائو، با فضا و بستری که ما امروزه با آن مواجه‌ایم، همراستا است.

بزرگان تائو چند هزار سال پیش مسیری را شکل دادن که انسان از جهان ماده و عینیت عبور کرده و حیات و بقای خود را در جهان ذهنی خود دنبال کند.

حال که در نتیجه شکل گیری و بلوغ و رشد و پیچیده شدن جوامع انسانی، از تجمیع، کنار هم قرار گرفتن و برهم‌کنش جهان‌های ذهنی تک تک افراد، جهان بین‌الاذهانی درست شده، مسیر قبلی را باید امتداد داد.

این بنیادی‌ترین قانون طبیعت، «قانون میل به بقا» را باید در جهان بین‌الاذهانی دنبال کرد.

کمی خودمانی‌تر بگویم.

در بستر زمانی و مکانی که ما امروز قرار داریم، انسانی‌هایی جاودانه می‌شوند که کاری کنند، دستاورد، محصول، ایده یا مفاهیمی را ایجاد کنند که مستقل از خودشان در جامعه و بین جهان ذهنی تعداد بیشتری از افراد امتداد داشته باشد.

قبلا وقتی که صرفا یک فرد مبنا بود، امتداد زمانی یک هویت، مستقل از مکان، هدف بود. فارغ از این که این امتداد را افراد دیگری هم درک می‌کنند یا نه.

الان یک بُعد دیگر هم باید به آن اضافه کرد. وسعت و تعداد جهان‌های ذهنی که آن ایده را جذب کرده و ادامه می‌دهند.

پس :

جاودانگی یعنی هویتی را بسازی که تعداد افراد بیشتری در جامعه در مدت زمان طولانی‌تری آن هویت را در جهان ذهنی خودشان نگه‌داشته و بسط و گسترش دهند.

بتهوون سمفونی می‌سازد که بعد از گذشت بیش از 200 سال انسان‌ها در سراسر کره زمین آن را می‌فهمند، درک می‌کنند، با آن حس می‌گیرند و آن را دوست دارند.

انیشتین ایده‌ای را شکل می‌دهد که تا قرن‌ها مبنای شکل‌گیری جهان ذهنی میلیون‌ها دانشمند و پژوهش‌گر و فیلسوف و اندیشمند می‌شود.

و انبوهی از مثال‌های دیگر که در طول تاریخ چند صد سال گذشته می‌توان یافت.

حال با این فرض اگر مسیر کیمیای درون را بخواهیم ادامه دهیم می‌توان به شکل خلاصه این طور گفت:

1- تنظیم و اصلاح ساختارهای فیزیکی و انرژتیک بدن

2- تنظیم و اصلاح ساختار‌های مغز و روان : رفع التهاب‌ها و تناقض‌های درونی و ناخودآگاهی

تا این مرحله کانال‌های تعامل ذهنِ فرد با جهان بیرون را تنظیم کرده و تحت کنترل در می‌آوریم .

3- ارتقا توانایی‌ها و مهارت‌های ذهنی: پرسش‌گری، پرداختن به چرایی موضوعات، فلسفیدن !

تا این مرحله هر فرد به تنهایی خودش می‌تواند جهان ذهنی خودش را بسازد. جهان ذهنی منحصر به فردِ خودش. بدون توجه به اینکه دیگران آنرا درک می‌کنند یا نه .

4- تعامل، دیالوگ و ارتباط ایجاد کردن با جهان‌های ذهنی دیگران :

برای آنکه وارد جهان بین‌الاذهانی شد، باید بین جهان‌های ذهنی ارتباط برقرار کرد. فرد باید بتواند آنچه در جهان ذهنی خودش ساخته است را در معرض دید سایر انسان‌ها قرار دهد.

باید بتواند ساختار ذهنی خودش را در چارچوب منطقی عینیات مرتب کرده و نظم دهد.

از طرف دیگر باید نسبت به شنیدن و دیدن جهان‌های ذهنی دیگران باز باشد. بتواند ساختار منطقی دیگران را هم درک کرده، از طریق ترتیب و نظمی که دیگران در بیان ذهنیات خودشان دارند، تلاش کند که جهان ذهنی آنها را درک کند.

5- پروردن و درست کردن مفاهیم به شکلی که بین جهان‌های ذهنی تعداد بیشتری از آدمها مشترک باشد.

نقطه نهایی جایی است که مفهوم، ایده یا هویت را به شکلی بسازیم، البته در بستر دیالوگ و تعامل با سایر آدم‌ها، که مستقل از جهان ذهنی فرد، ادامه داشته باشد. تعداد بیشتری از افراد آنرا بفهمند. آنرا بخشی از جهان ذهنی خود کنند.

تائوفلسفهجادوانگیفلسفه زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید