کلمهی امید این روزها از دریچههای مختلفی به ما وارد میشود.
طیف وسیعی از کتابها و مقالهها و سخنرانیهای مثبتگرا، تفکرات مبتنی بر دین و حتی متون و صحبتهای جامعه شناسانه، تاکید زیادی بر کلمهی امید دارند. اینکه انسان برای زندگی بهتر باید امید داشته باشد یا برای رسیدن به حس خوشبختی و رضایت از زندگی امید داشتن امری ضروری است. ولی همیشه این سوال با من بوده است که «امید چیست؟»
اول کمی به معنای لغوی این کلمه بپردازیم.
در فرهنگ لغت عمید، امید این گونه تعریف شده است:
آرزوی روی دادن امری همراه با انتظار تحقق آن؛ چشمداشت.
⟨ امید بستن: خواهان چیزی یا کسی شدن.
⟨ امید داشتن: امیدوار بودن؛ انتظار داشتن
آنچه در معنای لغوی این کلمه مشهود است، مفهوم انتظار است و داستان از همین جا شروع میشود.
اساسا ما انتظار چیزی را داریم که الان در اختیار نداریم. حتی در محدودهی اختیار و توانایی خودمان هم نمیبینیم که آن را داشته باشیم. اینجاست که مفهوم انتظار داشتن پدیدار میشود. در این شرایط انتظار داشتن حسی است که مبتنی بر تکیه بر یک قدرت بیرونی است.
با این توصیف، کلمهی امید در درون خود یک تناقض دارد. از یک طرف میل شدید به داشتن چیزی در درون ما است. از طرف دیگر برای ما بدیهی است که توان رسیدن به آن را نداریم.
برای آنکه این تناقض را بهتر درک کنیم، به این فکر کنید که آیا در مورد خوردن غذایی که تازه به رستوران سفارش دادهاید هم امیدوار هستید؟ آیا برای آنکه روی صندلی بنشینید هم امیدوار هستید؟ یا برای مطالعهی کتابی که جلوی رویتان است؟ پس ما برای کارها یا چیزهایی که میدانیم در اختیار داریم، یا توان و اراده انجامشان را داریم، از واژهی امید استفاده نمیکنیم.
در واقع زمانی کلمهی امید به عنوان یک احساس در درون ما شکل میگیرد که میل و خواستهی رسیدن به چیزی را داریم، ولی میدانیم که توانایی و امکان و اختیار رسیدن به آن را نداریم. در این حالت امید حالتی را در ما ایجاد میکند که به یک نیروی بیرونی، یا یک اراده و توان بیرون از خودمان نگاه میکنیم. در ما انتظار و خواسته ایجاد میشود که فردِ دیگری، عامل بیرونی دیگری، اتفاق و تصادفی در بیرون رخ دهد که به خواسته و میل خودمان برسیم.
در واقع کلمهی امید، مفهومی مبهم و در هم تنیده از کلمههای زیر است:
از نظر من امید یکی از نشانههای جهل است. وقتی امید داریم، در اصل موضوع و خواستهی خود را در جهان بیرون قرار دادهایم، پس شناخت و تسلط روی آن نداریم. به بیان دیگر نسبت به چیزهایی که به آنها امید داریم، جهل داریم. ولی به اشتباه فکر میکنیم، که بخشی از درون ما است و روی آن تسلط داریم.
این اشتباه و این توهم منجر به سکون میشود. در حقیقت نسبت به موضوع مدنظر خودمان، در وضعیت سکون و بی حرکتی قرار میگیریم. امید باعث میشود به جای آنکه تلاش برای شناخت وضعیت موجود، تواناییها و محدودیتهای درونی خودمان کرده و با برنامهریزی و حرکت، به سمت خواستهی خود حرکت کنیم، موضوع را به عوامل و اتفاقات و قدرتهای بیرونی واگذار کنیم. خودمان را در موقعیت مفعول بودن قرار میدهیم.
من فکر میکنم کسی که تواناییهای و محدودیتهای درونی خودش را خود بشناسد، بر پایهی آنها به سمت رسیدن به خواستههای خودش حرکت میکند. دیگر نیازی به حس امید و امیدواری ندارد. این افراد برای رسیدن به حس خوشحالی و رضایت، انتظار چیزی یا کسی را نمیکشند، بلکه خودشان مسئولیت خواستهها و کارهای خودشان را برعهده میگیرند.