ویرگول
ورودثبت نام
ارسلان حاجی نیلی
ارسلان حاجی نیلی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

زخم‌های روان با ما چه می‌کنند؟

زخم .....

یه موقعی یه روزی ...یه جایی.... داری زندگی تو میکنی ... یهو یه اتفاقی میوفته و تو مجروح میشی .

اوه اوه .... یه زخم اساسی می خوری. کلی خون ریزی ... کلی درد . اشک میریزی....

لباست خونی میشه، لکه خون ناحیه اطراف زخم رو روی لباست رنگی می کنه.

.....

مدتی میگذره. آروم میشی.... کم کم اون اتفاق از ذهنت میره عقب.

به خودت نگاه می کنی می بینی که ای وای .... یه لکه خیلی زشت و کثیف روی لباست هست.

ای وااای .. حالا چه کار می کنی؟

  1. یه گروهی می رن این زخم رو می کنند تاج. علم می کنند و داد میزنند. به همه می گن : ببین ... ببین من زخمی هستم... ببین چه زخمی خوردم.... ببین ...ببین ... به من ترحم کن... مراقب باش به من نزدیک نشی... از من مراقبت کن .....
  2. یه گروه دیگه میرن یه لباس دیگه روی همین لباس قبلی می پوشن. قبلی رو عوض نمی کنند. چون خون روی اون و زخم خشک شده و نمی شه بدون درد درش آورد.

این گروه دوم یه لباس تازه پوشیدن. کلی خوشحال هستن. چون لباس نو تن کردن. زخمشون پیدا نیست . کسی هم نمی فهمه که اون ها زخمی هستن. و لکه خون رو نمی بینه .

میرن که واسه خودشون با لباس جدید زندگی کنند. ( با خودشون می گن من تغییر کردم . یه آدم دیگه شدم. ) در اصل ماسک زدن.

ولی چی میشه... دارن از خیابون رد میشن، تنه یه نفر میخوره روی زخم و دردشون میگیره.. یا توی تاکسی میشینن جا تنگه و نفر بغل دستی بهش فشار میاره . خودشون نمی فهمند که چرا دردشون گرفته. ممکنه که یهو به اون آدم هم بپرن. باهاش دعوا کنند . ممکن هم هست که نه... صداشو در نیارن. توی خودشون بریزن .. خودشون رو سرزنش کنند و واسه اینکه دوباره تکرار نشه تصمیم بگیرن که از دفعه بعد با فاصله بیشتری از بقیه حرکت کنند. یا اصلا حرکت نکنن. وایسن و مراقب باشن که کسی بهشون نخوره .

یه موقع هایی این تنه ها در حد یه درد هست. یه موقع هایی هم اینقدر محکم هست که زخم دوباره خون ریزی می کنه. ای واااای .... دوباره خون... دوباره درد... دوباره اشک.... ولی چی شد،؟؟؟ طرف خودش هم نمی فهمه که چرا اینجوری شد.. چرا دوباره لباسش خونی شد.. چرا دوباره کثیف شد. ...

بعد از یه مدت دوباره درد آروم میشه... طرف هم دوباره میره و یه لباس تازه می پوشه. ... با خودش میگه : اینبار دیگه عوض می شم. این بار دیگه می دونم چکار کنم.. یه آدم دیگه میشم .... خلاصه یه لباس دیگه می پوشه.. ممکنه که بره و یه کاپشن کلفت بپوشه که دیگه به راحتی خون ازش پس نزنه و کثیف نشه.

..... ولی باز هم از تنه مردم دردش میگیره. ممکنه دوباره زخم سر باز کنه و خون بیاد ..... و یه تجربه تلخ بارها در زندگی واسش تکرار بشه. بدون اینکه بفهمه چرا!!! هر دفعه لباسی که می پوشه زمخت تر از قبلی هست. ممکنه حتی بره زره فلزی بپوشه!!!

فکر می کنه که قسمتش این بوده . خدا خواسته.. از اول بدبخت به دنیا اومده .. همه باهاش دشمن هستن. یا همه مردها نامرد هستن و یا همه زن ها دروغگو هستن. یا ..... خلاصه واسه دنیا نسخه می پیچه

خیلی ها همینجوری تمام عمرشون رو می گذرونن .

یا مثل گروه اول از زخم و لکه خونش یه ویترین برای جلب ترحم درست می کنند. بعد میگیرنش جلوی آدم‌ها . این وسط یه سری هم پیدا میشن که محکم یه ضربه میزنن روی زخم طرف و .. خون ریزی و ... این داستان‌ها

درمان

یه تعدادی یه خودشون میان. با خودشون فکر می کنند که واسه چی اینجوریه؟؟؟ واسه چی لباس من خونی هست؟؟؟؟ من باید بفهمم که این زیر چه خبره.....

شروع می کنند لباس هاشون رو در آوردن . ولی.....

آآآآآخخخخ

درد داره . ... درد داره ...درد داره . ..

چون سال های سال هست که این خون ها روی لباس خشک شده و از اون طرف هم به زخم چسبیده . هر لایه از لباس رو که بر میداره زخمش درد میگیره. هر بار با یه منظره ترسناک‌تر و دردناک‌تر مواجه میشه.

درد میکشه ... درد میکشه ....

ولی ادامه میده... درد رو تحمل می کنه و ادامه میده....

تا میرسه به خود زخم .... اینجا دیگه لخت شده.... رسیده به خود خودش... دیگه هیچ لباسی نیست. هیچ پوششی نیست. خودشه و خودش.

چی داره؟؟؟ یه زخم کهنه... خون آلود... احتمالا چرک هم کرده باشه.... اوه ... چه منظره ای ....

شروع می کنه به شستشوی زخم.... تکه تکه لخته‌های خونی که رو و اطراف زخم چسبیده رو باید بکنه.... بکنه .. با دست ... آآآآخخخخ

چقدر درد داره .... چقدر درد داره ... داد و فریادش میره هوا ....

ولی ادامه میده .. میکنه تا به خود پوست برسه. ...

حالا قشنگ زخم رو میشوره .. باید توی زخم رو باز کنه. زخم رو بشکافه .. تا ببینه که چی توش هست.... خرده شیشه هست؟؟ ... خرده چوب؟؟... آهن پاره؟؟؟ ... گلوله؟؟ ...

خلاصه دردش رو تحمل می کنه ... با حوصله و با دقت زخم رو لایه لایه باز میکنه ... ببینه که چی داخلش هست. کم کم یادش میاد که چه اتفاقی افتاد که این زخم ایجاد شد.

به آرومی هر چی اشیاء خارجی توی زخم هست رو در میاره ... زخم رو تمیز می کنه ....

بعدش آروم و با حوصله زخم رو پانسمان میکنه. ... روش رو می بنده ...

حالا نه اینکه دیگه درمان شده باشه... نه.... باید تا یه مدت مراقبت کنه از زخم خودش.. روش رو خوب بپوشونه.. نذاره تا دوباره چیزی بهش بخوره ... تا نکنه دوباره زخم سر باز کنه....

زمان باید بگذره..... کم کم ... کم کم .... زخم خوب میشه... دیگه درد نداره.. پانسمان هم باز میشه.

دیگه از اون به بعد توی خیابون که رد میشه، آدم‌ها اگر بهش تنه بزنن، دردش نمی گیره. ناراحت نمیشه و ...

تازه از اون به بعد لباسهای کلفت و زخیم لازم نیست بپوشه. لباسی رو می پوشه که دوست داره و ازش لذت میبره .. توش راحته ....

و این شکلیه که زخم‌های کهنه در روان انسان درمان می‌شن.

زندگیخوشناسیخودکاویروانکاوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید