ارسلان حاجی نیلی
ارسلان حاجی نیلی
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

چه ضرورتی دارد که تاریخ موسیقی بدانیم؟


اخیرا در مسیر مطالعه و شناخت تاریخ موسیقی غرب، قرار گرفتم. در گفتگویی با یکی از دوستان، این سوال مطرح شد که : چرا باید تاریخ موسیقی را مرور کنیم؟ چه ضرورتی دارد که مثلا دوران باروک را در موسیقی کلاسیک بشناسیم و زمان و انرژی برای آن صرف کنیم؟

از نظر من برای پاسخ به این سوال باید چند مرحله را طی کنیم که در ادامه به ترتیب توضیح می‌دهم.

بخش اول :

بیاییم این سوال را کمی تغییر دهیم و یک مسئله مشابه داشته باشیم، ولی در فضای ملموس‌تر.

ما در فضای جامعه با آدم‌های زیادی مواجه می‌شویم، ممکن است در مواجهه با هر آدمی این سوال برای ما پیش بیاید که : آیا من باید گذشته‌ی این آدم را بشناسم؟ یا بدانم؟

در پاسخ به کسی که این سوال را مطرح می‌کند، من می‌گویم، اولین باید به سوال جواب داد که : دقیقا قصدی از که از ارتباط با این آدم‌ داری چیست؟

    • اگر صرفا قرار است در یک مهمانی با او خوشگذارنی کنی، خب حتی لازم نیست اسم و سن او را خیلی دقیق و کامل بدانی.
    • اگر می‌خواهی با او کار کنی، منطقی است که سابقه کاری او را بدانی. یعنی آن بخش از گذشته‌اش که مربوط به موضوع کارش می‌شود را بشناسی.
    • اگر می خواهی با او رابطه همسری داشته باشی، باید گذشته‌اش را در حوزه خانواده، زندگی، کار و نگاهش به زندگی را درک کنی.
    • اگر می‌خواهی اندیشه‌ی آن آدم را بدانی، با هدف اینکه درک کنی که در فلان کتابی که نوشته چرا فلان نظر را نوشته و منظورش چی بوده؟ باید سیر تحول اندیشه‌ی آن آدم را در بستری که زندگی می‌کرده و تجربه کرده، مطالعه کنی. همه را به هم بچسبانی، تا بلکه بتوانی درک کنی که طرف چگونه به جهان نگاه می‌کرده. (در این بند فرض بر این هست که آدم مذکور در دسترس نیست که مستقیم از خودش بپرسیم. )
    • و انواع مثال‌های دیگر .....

تا اینجا رسیدیم به این نکته که در پاسخ به سوال «آیا من گذشته‌ی فلان آدم را باید بدانم؟» باید در گام اول فهمید که قصد ما از مواجهه با او چیست.

در انتهای بخش اول یک جمله تکمیلی دیگر هم دارم:

هر چه قدر که من قصدم برای شناخت یک آدم، برای زمان طولانی‌تر و ارتباط عمیق‌تر باشد، یعنی مثلا برای بازه‌ی زمانی طولانی‌تری می‌خواهم با او ارتباط داشته باشم و مواجه باشم، باید در مقابل عمق بیشتری از گذشته‌ی او را درک کنم. ( شبیه به یک ترازو که هر دو کفه باید در تعادل باشند.)

به بیان دیگر: هر چه قصد من از ارتباط با یک آدم، جدی‌تر، پیچیده‌تر، سنگین‌تر و برای آینده‌ی بلند مدت‌تر باشد، حجم بیشتری از گذشته‌اش را با پیچیدگی بیشتر باید بشناسم و درک کنم.

بخش دوم:

کمی مرور کنیم که گذشته چه ارتباطی به شناخت دارد؟

اول اینکه هر موجود زنده‌ای، هر چه که هست، از انباشت تجربه‌های گذشته‌اش هست.

کاراکتر ما انسان‌ها، انباشت سیل عظیم تجربه‌های گذشته‌ی ما است. که در کنار هم یک سری الگوریتم و ساختار درست کردن و منجر می‌شوند که ما در فلان شرایط یک واکنش مشخص داشته باشیم.

حال اگر من یک موجود زنده، به شکل دقیق‌تر یه موجودی که مفاهیم «رشد و تکامل و بلوغ» را برایش قایل هستم، می خواهم بشناسم؛ باید بفهمم که ساختارهای درونی‌اش چیست. موضوعات در درون او چگونه به هم مرتبط می‌شوند و معنا پیدا می‌کنند. برای رسیدن به این درک هم باید سیر تجربیات گذشته‌ی او را بفهمم تا متوجه نحوه‌ی شکل‌گیری آن ساختارهای درونی بشوم.

اینکه چه میزان از جزئیات را لازم دارم بدانم، یا بررسی کنم، به موضوع بخش بالا مرتبط می‌شود که: قصدِ من چیست!

پس موضوع این بخش این است که گذشته در واقع تنها رفرنسِ و مرجع شناخت است، برای موجود زنده‌ای که در حال رشد و تکامل و تجربه است. شناختی که با آن بخواهیم به پیش‌بینی برسیم.

به بیان دیگر :

گذشته و مرور گذشته، نگاه کردن به سیر تغییرات یک چیز یا یک آدم یا یک موجود، به ما این امکان را می‌دهد که از آن بیرون بیایم و به آن ناظر شویم. در این ناظر شدن می‌توانیم یک تصویر یکپارچه و منسجم از آن داشته باشیم. پس مرور گذشته در واقع ما را به سطح ناظر می‌رساند. ناظری که در نهایت قادر به پیش‌بینی و تحلیل خواهد بود و به سطح کنش‌گری و فاعلیت می‌رسد.

(این بخش را خیلی فشرده گفتم. از دریچه فلسفه و علوم شناختی و کوانتوم و..... می‌دانم که این مباحث خیلی گسترده‌اند و آنقدر ساده و دم دستی نیستند. ولی صرفا اشاره‌ای کردم و از آن‌ها وام گرفتم. )

بخش سوم :

نگاه دوباره به سوال اصلی داشته باشیم: موضوع در مورد یک برهه تاریخی از یکی از مفاهیم انسانی «موسیقی» در مسیر گونه‌ی بشر است.

در این بخش می خوام زاویه نگاه دیگری را هم به بحث اضافه کنم، تا در نهایت به پاسخ سوال اصلی برسیم.

گونه‌ی بشر، یکی از گونه‌های موجودات زنده است که در مسیر تکامل، حیات داشته و دارد و در طول چندین هزار سال تکامل پیدا کرده‌است. کل گونه‌ی بشر را هم می‌توان یک موجود زنده در نظر گرفت که از بدو تولدش در حال رشد است؛ تجربه‌ می‌کند؛ چیزهایی را امتحان می‌کند، در مورد آنها اندیشه‌ورزی می‌کند و در نهایت یاد می‌گیرد.

آن چیزی که ما امروز می‌گوییم پیشرفت، تمدن، رشد تکنولوژی و..... همین انباشت تجربه‌ها در کل گونه‌ی بشر است. نسل به نسل چیزهایی تجربه شده، درک شده، امتحان شده، به نسل بعدی منتقل شده و نسل بعدی تجربه‌ی نسل‌های قبلی را ادامه داده تا به این شکل رشد و بلوغ رخ داده است.

پس اگر ما می‌خوایم یک مفهوم، که اساسا انسانی است را درک کنیم، باید تلاش کنیم که سیر تحول و تغییرات آن را بررسی کنیم.

در مورد موسیقی:

موسیقی یک مفهوم سابجکتیو و بشری است. در طول هزاران سال، گونه‌ی بشر این مفهوم را تجربه کرده، با آن در تعامل بوده، سعی و خطا کرده، اندیشه‌ورزی کرده و مبتنی بر همین مسیر هم رشد و تکامل و بلوغ در موسیقی رخ داده است.

حال اگر ما جهان را هولوگرافیک در نظر بگیریم، رابطه‌ی یک انسان را با کل گونه‌ی بشر، می‌توان هولوگرافیک در نظر گرفت.یعنی اینکه سیر اندیشه‌ی کل گونه‌ی بشر مسیری را طی کرده و تا الان پیش رفته است. هر انسانی که امروز به دنیا می‌آید، سیر بلوغ اندیشه و فکرش، از کلیات آن مسیری که کل گونه طی کرده، تبعیت می‌کند.

پس اگر من می‌خواهم اندیشه‌ی بشر در مورد یک موضوع را درک کنم، باید ببینم که در طول تاریخ، در کل گونه چطور آن پدیده یا موضوع رشد کرده و تکامل پیدا کرده است. در این صورت احتمالا می‌توانم مکانیسم‌های درون آن را متوجه شوم. بعد از آن احتمالا می‌توانم مرزهایش را درک کنم و شاید بتوانم در گسترش مرزهاش سهمی داشته باشم.

مثل اینکه یک نفر اگر می‌خواهد دکتری فیزیک بگیرد ( دکتری یعنی کسی که می‌تواند به آن علم چیزی را اضافه کند) باید سیر گذشته‌ی علم فیزیک را مطالعه و درک کند. این امکان‌پذیر نیست که مستقیم سراغ مثلا موضوع کوانتوم رفته و صرفا کتاب‌های این حوزه را بخواند. بعد ادعا کند که: من از این به بعد را ادامه خواهم داد! بلکه باید حتما فیزیک نیوتنی را هم درک کرده باشد. سپس متوجه شود که فیزیکی نیوتنی چه کاستی‌هایی داشت که در نهایت فیزیک کوانتومی مطرح شد و چه دریچه‌هایی برای بشر باز شد و....... . خلاصه آنکه سیر تحول اندیشه بشر در مورد فیزیک را باید بشناسد.

در نهایت در این بخش می‌خواهم این را بگویم که اگر من به عنوان یک انسان، قصد دارم درک درستی از یکی از مفاهیم ذهنی و انسانی داشته و آن را بشناسم، باید تلاش کنم سیر تغییرات و تحول تجربه‌ و ادراک گونه‌ی بشر را در مورد آن موضع بررس کنم. ساز وکارها و الگوی‌های درونی‌اش که در طول صدها سال شکل گرفته و چکش خورده را درک کنم. باید تاریخ آن را در مسیر تاریخ بشر مرور کنم.

جمع‌بندی :

سوال این بود که : چرا باید تاریخ موسیقی را مطالعه کرد؟

با در نظر گرفتن همه بخش‌های قبلی، گام اول این است که به این سوال جواب دهیم: اصلا با موسیقی چه کار داری؟ می‌خواهی با آن چه کار کنی، از مواجهه با موسیقی دنبال چه هستی؟

    • اگر می‌خواهی در پارتی‌ها و جشن‌ها چیزی باشه که حال بده و با آن برقصی و حال کنی، یا اینکه وقتی افسرده‌ای، گوش بدی یا صرفا موضوع سرگرم شدن است .... ؛ قطعا نیازی به مطالعه‌ی تاریخ موسیقی، آن هم موسیقی غرب نداری.
    • اگر می‌خواهی نگاه کمّی به موسیقی داشته باشی. یعنی بتوانی وقتی به یک موسیقی گوش می‌دهی، آن را تجزیه کنی، فرم، محتوا، رنگ و.... بقیه اجزای آن را از هم تشخیص بدهی، باید آن اجزا و سیر تحول آنها را از هم بشناسی. در نتیجه نیاز داری که تاریخ تحول موسیقی را هم بدانی.
    • اگر می‌خواهی سیر اندیشه یک نوازنده را درک کنی و بفهمی که مثلا بتهوون در زمانی که سمفونی ۹ را می‌نوشت، دقیقا قصد انتقال چه پیغامی را داشت و هدفش چه بود. ساختار‌هایی که درون این سمفونی استفاده کرده را چرا استفاده کرده و سعی کنی که جهان درون بتهوون را درک کنی؛ نه تنها تاریخ موسیقی غرب را باید بدانی، بلکه تاریخ اروپا را هم باید مطالعه کنی، زندگی‌نامه بتهوون را هم مطالعه کرده و سیر تجربه‌هایش از کودکی تا زمان مرگ را هم بررسی کنی. حتی از شبکه ارتباطاتی که در آن زمان با آدم‌های دیگر داشته و کتاب‌هایی که می‌خونده و.... هم اطلاع داشته باشی.

حالا گزینه‌ها و سناریوهای بالا را می‌توان بسط و گسترش داد. به تعداد آدم‌ها سناریو برای قصدمندی برای مواجهه با موسیقی می‌توان تعریف کرد. در نتیجه درجه و میزان ضرورتِ مطالعه تاریخ موسیقی برای آدم‌های مختلف متفاوت است.

در نهایت نکته اصلی این است که اگر فردی قصد دارد درک بهتری از موسیقی داشته باشد و مثلا تفاوت سمفونی‌های هایدن را با باخ و بتهوون متوجه شود، یا موسیقی را عینی و کمّی گوش دهد، حتما و قطعا باید تاریخ موسیقی و سیر تحول تجربه و اندیشه‌ی گونه‌ی بشر را در مواجهه با این پدیده و موضوع مطالعه کرده و در نظر بگیرد.

موسیقیفلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید