در جایگاه یک مدیر ...
اگر آدمها را به جای آنکه ابزار و وسیلهای برای تحقق اهداف در نظر بگیریم و در صدد کنترل آنها برای انجام دستورات و برنامهها باشیم، انسانهایی در نظر بگیریم که جهان درونی منحصر به فردی دارند که شایستهی کشف کردن و شکوفایی است، این فرصت را به خودمان دادهایم که آنها ما را شگفتزده کنند.
با آدمها و کارمندان از دو دیدگاه میتوان برخورد کرد.
اول ابزار و وسیله و نیروهایی که برای رسیدن به هدفهای کلان و بزرگ باید مدیریت شوند، برنامهها و دستورات را اجرا کنند و خلاصه اینکه در چارچوب مدنظر ما حرکت کنند. در این دیدگاه همیشه گرفتار آنیم که چطور اذهان متمایز و واگرای افراد را همسو کنیم و همراه. چطور انگیزه دهیم و افراد را متعلق کنیم به آنچه خود صلاح میدانیم و در نظر داریم.
دیدگاه دوم، به رسمیت شناختن وجود منحصر به فرد و ارزشمندِ تک تک افراد است. اینکه هر فردی به واسطه مسیر زندگی و تجربهی زیستهی منحصر به فردی که دارد، موجودی خاص است. هر انسانی در هر مقام و کسوتی که باشد، جهان ذهنی و جهان درونی دارد متمایزی دارد که شایستهی کشف است. شایستهی آنست که ما، در جایگاه مدیر، اون را کشف کنیم، جهان درونی او را کشف کنیم. فضایی را ایجاد کنیم که او صرفا به واسطهی وجود ارزشمندی که دارد، جهانِ خود را ابراز کند، آن را به عینیت تبدیل کند.
با این کار این فرصت و سعادت را برای خودمان ایجاد میکنیم که : دیگر انسانها، کسانی که کارمندان ما هستند، ما را شگفتزده کنند.