Arsin | امیرحسین آرسین
Arsin | امیرحسین آرسین
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

قهوه‌ی ماسیده

سلامِ ما را به مردمان آن طرفِ دیوار برسانید وُ بگویید ما چون پرنده ای می‌مانیم که از لا‌به‌لای شیارهای قفس -پشت پنجره- پرواز سرخوشانه‌ی ماکیان را بر درختان می‌بینیم وُ دم نمی‌زنیم از بس که از سرمای زمستانش می‌ترسیم و بال‌هایمان عادت بیش از این پریدن را ندارد.

سلام ما را برسان وُ بگو ما سرخوشیم؛ بگو حالمان خوب است، قفسی بزرگ با آب و دانی به راه رو به پنجره داریم وُ سال‌هاست لای پنبه‌ها تخم کرده‌ایم و منتظر جوجه شدنش هستیم.

از قول ما بگو یاد گرفته‌ایم پرواز دو سانت در دو سانت را، یاد گرفته‌ایم وقتی صاحبمان از قفس می‌بردمان بیرون فقط روی سر و دست و انگشتانش بپریم تا ذوقش بیشتر شود و هر روز تکرار کند این آزادی منت‌وار را. بگو یاد گرفته‌ایم برای دانه خوشمزه‌تر طنازی بیشتر باید کرد؛ بگو طوطی‌وار خوشیم این ناخوشی را.

خلاصه سلام ما را به مردمان آن طرف دیوار برسان وُ بگو خیال میکنم وضعمان بدتر از آن شده که به فردای بهتر فکر کنیم. بگو گردسوز امیدمان بی‌روغن‌تر از آن است که تا فردا روشن بماند و دل‌مان را گرم نگه دارد، سوختنش بوی روغنِ جرم گرفته می‌دهد وُ سو سو زدنش معلوم است که به هِن‌وُهِن افتاده. اصلا بگو حتی گردسوزمان هم نای فردا را ندارد و با فیتیله‌ای سیاه و رشته رشته شده، ضمخت می‌سوزد و همین حالا‌هاست که خاموش شود.

چشمانت را ببند و بی‌آنکه ما را به یاد آوری بگو دیگر آنقدر دیر شده که آمدن این و آن هم برای‌مان توفیری ندارد؛ بگو قهوه‌مان سرد شد، ماسید از بس در انتظار گودویی بودیم که چون مَثَل فیلِ مولانا هرکس هرطور که خواست وصفش کرد وُ ما را ندید وُ نیامد.

بگو ما همینطور بی‌امید به پرواز پرندگان آن سوی پنجره نگاه می‌کنیم و انتظار جوجه شدن تخم سال‌ها پیش‌مان را می‌کشیم.

یک آرت‌ ورک از نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشته‌ی ساموئل بکت
یک آرت‌ ورک از نمایشنامه «در انتظار گودو» نوشته‌ی ساموئل بکت
امیددر انتظار گودوانتظاردلنوشتهنویسندگی
ببینیم آخرش چی میشه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید