برای رهبرانی که امید دارن تغییرات مثبت در سازمانشون ایجاد کنن، درک نحوه استفاده از این ۳ جزء رهبری اجرایی، میتونه به موفقیتهای بزرگ منجر بشه.
تصمیم گیری وقتی قطعیت وجود داره کار سختیه، اما تصمیم گیری در زمانه عدم قطعیت از اون هم سخت تره. رهبران باید تصمیمات خوب بگیرن، حالا خروجی هرچی که میخواد باشه. در موارد قطعی که ریسک حداقلیه و تاثیرات ممکنه شناخته شده باشن، رهبری خیلی ساده و راحت میشه. اما در شرایط عدم قطعیت، مثل وقوع اتفاقات پیشبینی نشده، تصمیمگیری بدون بررسی گزینههای موجود میتونه به فاجعه منجر بشه.
یک رهبر قبل اینکه بتونه گزینههاش رو بررسی کنه و در هر لحظه از تمام چیزهایی که در دسترس داره به نفع خودش استفاده کنه، باید بینش خوبی هم نسبت به نبود قطعیت کافی و استرس شدید داشته باشه. اون به این بینش و دانش نیاز داره تا بدونه برای شرایط مختلف چه اقداماتی ثمربخشه و چه اقداماتی نتیجه نمیده، این بهش اجازه میده شرایطش رو به درستی ارزیابی کنه و طبق اون یک تصمیم اگاهانه بگیره.
در برخی موارد، ما به اندازهای اطلاعات داریم که خروجی احتمالی یک تصمیم رو بسنجیم. گرفتن این تصمیمات نسبت به بقیه خیلی راحت تره، چون میتونید دادهها و تجربیات گذشته رو بررسی کنید و تشخیص بدید که در آینده هم طبق الگوی مشابهی پیش خواهید رفت. برای مثال وقتی یک لیوان آب رو روی زمین بیفته، آب بیرون میریزه، پس واضحه وقتی ظروف مایعات روی زمین میوفتن چه اتفاقی براشون میفته، به این رخدادها میگن رخداد قطعی.
اما برای رخدادهای غیرقطعی، آدم حتی نمیدونه اوضاع تا چه حد میتونه بد بشه، این یعنی تقریبا غیرممکنه که برای اتفاقاتی که قراره بیوفته برنامه ریزی کنه، چون هر گزینه و خروجیای ممکنه در آینده پیش بیاد.
اینجا بخوانید: 3 راه برای غلبه بر عدم اطمینان در مورد آینده کسب و کار شما
ایجاد تغییر موفق یکی از سخت ترین و بزرگترین مشکلاتیه که سازمان های مدرن باهاش رو به رو میشن. دنیا به سرعت در حال تغییره، و کمپانیها برای اینکه بقا داشته باشن باید بتونن تغییرات مثبت رقم بزنن. اگر کارها رو به شیوه متفاوت انجام ندن، تقریبا برای کمپانی غیرممکن میشه که در این فضای رقابتی موفق بشه. با این وجود طبق تحقیقات، حتی وقتی ایجاد تغییر سازمانی ضروری میشه، خیلی کمپانیها بازم به طرز فجیعی شکست میخورن، چون درک نمیکنن به چه تغییراتی احتیاجه و کدوم استراتژیها بهتر جواب میدن. و این نرخ شکست از نرخ موفقیت هم بالاتره. برای اینکه ایجاد تغییر در کمپانی موفقیت آمیز باشه، داشتن مهارتهای موثر رهبری ضروریه. برای رهبرانی که امید دارن بتونن تغییر مثبت در سازمانشون ایجاد کنن، درک نحوه استفاده از ۳ جزء رهبری –تعهد، برقراری ارتباط و همکاری – میتونه راهنمای کافی به سمت موفقیت باشه.
اولین جزء در رهبری تغییر برقراری ارتباطه. وقتی صحبت از ایجاد تغییر مثبت در سازمان میشه، برقراری ارتباط نقشی حیاتی داره. رهبران باید با کارمندان ارتباط بگیرن و "چه چیزی" و "چرایی" اقدامات رو بهشون بگن. ضروریه که هدف از ایجاد این تغییر و دلیل اهمیت اون به اونها گفته بشه. رهبر باید با کل سازمان ارتباط برقرار کنه تا مطمئن بشه مقاومتی وجود نداره. تغییر باید در تمام سطوح شرح داده بشه – هیچکس نباید بیاطلاع بمونه، چون میتونه مشکلساز بشه. وقتی رهبران بدون برقراری ارتباط با کارمندان در تمام سطوح تصمیم به تغییر میگیرن، مشکل و مقاومت به وجود میاد، و این میتونه روی تغییر تاثیر منفی داشته باشه.
رهبران موثر اونهایی هستن که با کارمندانشون همکاری میکنن تا مطمئن بشن تغییری که میخوان ایجاد کنن موفقیت آمیز میشه. رهبران غیرموثر کارمندانشون رو در فرآیند تصمیمگیری دخیل نمیکنن ، چون فکر میکنن تصمیمی که گرفتن بهترین تصمیمه. اما این میتونه مانع تغییر موفق بشه. رهبران موثر کارمندانشون رو تشویق میکنن که از منطقه امن خودشون بیرون بیان و خارج از چهارچوبها فکر کنن. پس قبل از گرفتن هر تصمیمی، با کارمندانشون مشورت میکنن و ایدههایی رو که ممکنه به تدوین استراتژیهای تغییر مناسب کمک کنن جمع آوری میکنن.
برای داشتن تعهد کامل به تغییر، رهبران باید اطمینان حاصل کنن که رفتار خودشون هم حامی اون تغییره. حتی اگر با استایل رهبریشون متفاوت باشه، باید از منطقه امنشون بیرون بیان تا از تغییر پشتیبانی کنن، چون فقط در این صورته که تغییر با موفقیت اعمال میشه. رهبران موثر اونهایی هستن که میدونن چطور خودشون رو با محیط تغییر یافته وفق بدن و بر چالش ها غلبه کنن، و خیلی مهمه موقع اعمال تغییر در سازمان این کارو انجام بدن.
به نظرتون چه مواقعی ایجاد تغییر در سازمان ضروریه؟ تا چه حد میشه از نتیجه این تغییرات مطمئن بود؟
منبع:
The 3 Cs of Executive Leadership in Uncertain Times By Tyler King / Entrepreneur