«هر هنرمندی روزی یک آماتور بوده است»
رالف والدو امرسون Ralph Waldo Emerson
رالف والدو امرسون در سال ۱۸۰۳ در بوستون متولد شد. او یک نویسنده، مدرس، شاعر و متفکر استعلایی بود. امرسون که «حکیم هارمونی» نیز نامیده شده در مقالههایی مانند «اعتماد به نفس» و «طبیعت» در مورد دیدگاههای خود در مورد فردگرایی و الهیات بحث کرده و به عنوان یکی از صداهای برجسته نسل خود، چه در زمان حیات خود و چه در تاریخ آمریکا مطرح شد.
پدر او یک کشیش و عضوی فعال در بین ساکنین بوستون بود. او به عنوان کشیش یکتاپرستان فردی بسیار روشنفکر بود و جماعتی از روشنفکران را از تمام طبقات و افراد جامعه گرد هم جمع میکرد تا از فلسفه، دانش و کتاب با یکدیگر صحبت کنند. متاسفانه پدر امرسون در اثر سرطان معده یا سل در سال ۱۸۱۱، زمانی که امرسون تنها هفت سال داشت درگذشت. پس از مرگ پدر، روث (Ruth)، مادر امرسون و عمهها سرپرستی او، برادران و خواهرهایش را به عهده گرفتند. امرسون و برادرانش از آن رو که با بانوان رشد کردند تفکرات متحجر و مردسالارانه را پس زدند و همین امر باعث رشد روز افزون آنها به عنوان افرادی موفق و تاثیرگذار در جامعه شد.
از او در هاروارد به عنوان شاعر کلاس نام برده میشد. بعد از اتمام تحصیلات خود در مدرسه لاتین بوستون (قدیمیترین مدرسه در ایالات متحده) در سن چهارده سالگی وارد کالج هاروارد شد. در کالج هاروارد، او زبانهای لاتین، یونانی، هندسه، فیزیک، تاریخ و فلسفه را آموخت. در سال ۱۸۲۱، پس از چهار سال تحصیل، امرسون موافقت کرد که برای روز کلاس ( دانش آموزی که بالاترین نمرات را دارد مسئول این روز بخصوص است) شعری بنویسد و تحویل دهد. آیا او بهترین شاعر در بین سایر دانش آموزان بود؟ خیر. اما تعدادی از دانش آموزانی که برای این کار در نظر گرفته شده بودند از انجام این مسئولیت سر باز زدند و امرسون تنها فردی بود که انجام این کار را قبول کرد.
امرسون پس از فارقالتحصیلی از دانشگاه هاروارد به تدریس در کلاسهای خصوصی بانوان مشغول شد. ویلیام، برادر بزرگتر او در آن زمان کلاسهای درس مخصوص بانوان را در خانه مادریشان راه اندازی کرده بود و امرسون در این مسیر به او کمکهای فراوانی کرد. بعدتر و زمانی که ویلیام برای ادامه تحصیل عازم آلمان شد، کنترل مدرسه به عهده امرسون درآمد. گفته میشود که او از تدریس بیزار بود و به همین علت پس از مدتی از این کار دست کشید و به ادامه مطالعات خود در راستای اخذ مدارج بالاتر تحصیلی پرداخت.
امرسون در سال ۱۸۲۵ و به دنبال مسیری که پدرش طی کرده بود وارد مدرسه الهیات هاروارد شد. هدف او از ورود به این مدرسه کشیش شدن بود، هرچند که به علت مشکلات بینایی موفق به اخذ مدرک دلخواه نشد. با این حال امرسون در سال ۱۸۲۶ موفق شد جواز موعظه را از این مدرسه کسب کند و به همین ترتیب در کلیسای بوستون به عنوان واعظ شروع به کار کرد.
از دیگر نکات جالب در زندگی امرسون میتوان به دوستی او با خواهر زاده ناپلئون بناپارت اشاره کرد. در سال ۱۸۲۶ و در پی مشکلات بینایی، تنفسی و عضلانی به توصیه پزشکان به جنوب سفر کرد تا در کنار اقیانوس تا حدی بر مشکلات فیزیکی خود غلبه کند. پس از گذراندن چند صباحی در چارلستون به سنت آگوستین در فلوریدا سفر کرد و در آنجا به موعظه و نوشتن شعر مشغول شد. در این مقطع بود که با خواهرزاده ناپلئون، آشیل مورات (Achille Murat) آشنا شد. البته این آشنایی در زمانی اتفاق افتاد که ناپلئون از امپراتوری کنار گذاشته شده بود و به دنبال این اتفاق مورات به آمریکا مهاجرت کرده بود. مورات همچنین نویسنده بود و گفته میشود که این دو جوان در مورد دین، سیاست و فلسفه بحث میکردند.
امرسون در طول عمر خود نزدیک به هزار و پانصد سخنرانی برگزار کرد که همین امر از او فردی ثروتمند ساخت. او در سال ۱۸۳۳ نوشتن را کنار گذاشت و به برگزاری سخنرانی پرداخت. عمده موضوعات از درون نوشتهها و مقالههای شخصی استخراج میشد. در سال ۱۸۳۸، امرسون یکی از مشهورترین سخنرانیهای خود را انجام داد، سخنرانی آغازین برای دانشجویان فارغ التحصیل مدرسه الهیات هاروارد. «سخنرانی مکتب الهیات» وی در آن زمان رادیکال و بحث برانگیز بود، از آنجا که وی نظرات استعلایی خود را درباره قدرت فردی بر آموزههای دینی ابراز داشت. وی همچنین استدلال کرد که عیسی مسیح خدا نیست، ایدهای بدعتانگیز در آن زمان.
امرسون در رابطه با خباثتهای بردهداری مقالات زیادی نوشت و این امر را به موضوعی اصلی در سخنرانیهایش بدل کرد. او همچنان از کمکاری آبراهام لینکلن (Abraham Lincoln)، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، در راستای حذف بردهداری انتقاد میکرد. در سال ۱۸۶۲، امرسون در واشنگتن دی سی بر ضد بردهداری سخنرانی کرد و برای ملاقات با لینکلن به کاخ سفید دعوت شد. بعد از این ملاقات بود که امرسون از منش و داستان پردازی لینکلن شگفتزده شد و از او به عنوان فردی صمیمی، خیرخواه و خوشرو با شفافیت پسرانه در گفتار تمجید کرد.
امرسون در سال ۱۸۸۲ درگذشت. علت مرگ او بیماری زاتالریه بود. او در گورستانی که با ایده گرفتن از دستنوشتههای خودش درباره زیباییشناسی استعلایی و طبیعت دوستی در «آرتورز ریج» (Arthur's Ridge) طراحی شده بود به خاک سپرده شد.
5 نکته جالب درباره ی پیکاسو را اینجا بخوانید
درباره ی مارسل دوشان اینجا بخوانی
درباره ی ونگوگ اینجا بخوانید
گردآوری و ترجمه: علیرضا محسنی
برای خواندن مطالب بیشتر پیرامون دنیای هنر به وبسایت www.artunity.art مراجعه کنید.
مبنع: drawpaint.com - biography.com - britannica.com