سالها قبل تو یکی از کلاسهای مدرسه، بحثی بود مبنی بر این که ما انسانها ذاتا خودخواه هستیم. ما در تمام کارهایی که انجام میدیم به خودمون فکر میکنیم و حتی مواردی که به نظر میاد از خودگذشتگی و فداکاریه و در این موارد چشم روی خودمون بستیم، در واقع باز هم برای خودمون این کار رو انجام میدیم.
برای روشنتر شدن مسئله چند مثال رو با هم مرور کنیم. تو دوست داشتن و عاشق شدن یه جمله معروف هست که میگه، "دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو بلکه به خاطر شخصیتی که من هنگام با تو بودن پیدا می کنم". تو خاطرات کسانی که فداکاری و ایثار کردن خیلی جاها میبینیم که از حس خوب خودشون صحبت کردن و این که چقدر از این که دارن از خودگذشتگی میکنن راضی و خشنودن. یا حتی تو عبادت و بندگی هم این رو داریم که هر آنچه میکنید برای خاطر خودتون هست و احساس بندگی و وابستگی خودتون.
شاید شما هم با من هم نظر باشید که نگاه کردن به زندگی با این طرز تفکر جالب نیست. اما واقعیت تلخ اینه که حتی اگه خودمون سعی کنیم به این شکل رفتار نکنیم اما فلسفهی وجودی دیگران رو نمیشه تغییر داد. بنابراین با شناخت و درک متقابل میتونیم اتفاقات خوبی برای همدیگه بسازیم.
مدتها قبل تو نقد یه آهنگ به مورد جالبی برخوردم که از اون به بعد نگاهم رو عوض کرد. تو این آهنگ در مورد لحظه هدیه دادن میگفت و این که در اون لحظه زیباترین حسی که میشه تجربه کرد دیدن برق خوشحالی و شادی تو چشمان طرف مقابله. در واقع به نظر میرسه ما حتی موقع هدیه دادن هم به دنبال تجربهی اون حس خوب هستیم.
همهی اینها رو گفتم که بار دیگه وقتی هدیهای دریافت کردید یادتون باشه احساسات خوبتون رو با هدیهدهنده به اشتراک بزارید. بهش نشون بدید از هدیهاش خوشحال هستید و اجازه بدید ذوق و هیجان رو تو چشمای شما ببینه. شاید این بهترین تشکری هست که میتونید بابت هدیه داشته باشید.