من کسی بودم که به شدت روی عملکرد کارکنانم حساس بودم. یک کمالگرا که مو رو از ماست میکشید و تمام کارها رو ریز به ریز بررسی میکرد. یادمه یه بار یکی از متنهای تولید شده گروه محتوا رو اون قدر ویرایش زدم که بعدش خودم هم شگفتزده شدم. همه کارها باید تو چارچوبش درست و دقیق انجام میشد و هر کس غیر اون انجام میداد شاکی میشدم.
من به این اعتقاد داشتم که باید تمام نکات اشتباه رو گفت و فکر میکردم آدمها به دونستن نقاط اشتباه نیاز دارن تا بتونن بعد از دونستن، اونها رو اصلاح کنن. اون زمان مدیریت از نظر من این بود که به آدمها بگی کجا رو دارن خطا میرن تا به بهترین کسی که میتونن باشن تبدیل بشن.
نکته این جا بود که در بیشتر موارد اونها دلسرد میشدن و علاقهای به اصلاح پیدا نمیکردن. کمکم سرد میشدن و در نهایت قطع همکاری اتفاق میوفتاد و من واقعا نمیدونستم باید چی کار کنم و اشتباهم کجاست. تا این که دوستی کتاب "شیوه نهنگ" رو به من معرفی کرد.
داستان این کتاب در مورد شیوه آموزش مربیان به نهنگهای پارک آبی است. برخلاف تصور، مربیان حیوانات برای تربیت و آموزش نهنگها از روشهای تنبیهی استفاده نمیکنن و فقط بر روی کارهای درست نهنگ تمرکز میکنند و تشویق میکنن.
او از مربی نهنگها پرسید: این نهنگها چگونه آموزش دیدن و چگونه این حرکات را انجام میدهند؟
مربی پاسخ داد: آنها هیچ کاری برای ما انجام نمیدادند تا اینکه به ما اعتماد کردند و فهمیدن که ما به آنها صدمه نمیزنیم. ما تنها کاری که انجام دادیم مطمئن شدیم که گرسنه نیستند و بعد درون آب میرویم و با آنها بازی میکنیم تا بفهمن که به آنها صدمه نمی زنیم و به ما اعتماد کنند. اعتماد کردن نهنگ ها زمان زیادی میبرد.
اعتماد و دوستی اساس همه چیز است. نکته دیگر تأکید بر موارد مثبت. در تأکید بر موارد مثبت کارهای درست را تایید میکنیم و به کارهای منفی توجه نمیکنیم. وقتی آنها کار اشتباهی انجام دادند آنها را نادیده میگیریم و رفتارشان را تغییر مسیر میدهیم. یعنی اگر به یک رفتار بیشتر توجه کنیم آن رفتار بیشتر تکرار میشود به جای اینکه به رفتارهای نادرست توجه کنیم به کارهای درست تمرکز میکنیم تا کارهای درست تکرار شود. همیشه پیشرفتها را تحسین میکنیم و رفتارهای نادرست را تغییر جهت میدهیم. هر چه به کارهای مثبت توجه کنیم بیشتر به ما اعتماد میکنند.
اگر بخواهیم به شیوهی نهنگ مدیریت کنیم باید موارد زیر رو در نظر بگیریم:
در نهایت، بعد از این که تغییر نگرش دادم و سعی کردم اول از همه نقاط مثبت آدمها رو ببینم و بر روی نقاط قوت تمرکز کنم، کارها به طرز حیرتآوری بهتر پیش میرفت و درگیریها و تنش کمتر شد.
حالا سعی میکنم از یه فرمول طلایی برای انتقاداتم استفاده کنم. این فرمول نه تنها تو کار بلکه تو زندگی هم جواب میده.
همیشه انتقاد رو بین دو تا تعریف صادقانه و درست کادوپیچ کنید.
یعنی وقتی میخواید از کسی انتقاد کنید اول از کارش تعریف کنید. بعد با لحنی درست و غیرغرضورزانه انتقاد رو مطرح کنید و راهکار درست رو بهش بگید و در نهایت بابت تلاشش یا یه مورد دیگه دوباره ازش تعریف کنید. همیشه هم در نظر داشته باشید موقع انتقاد کار اون شخص رو نقد کنید و سراغ شخصیتش و خودش نرید!
پینوشت: سعی میکنم تجربیاتم رو به اشتراک بذارم. چون داستانهاش رو حذف میکنم و فقط نکات اصلی رو نوشتم شاید متن یه حالت نصیحت و از بالا داشته باشه اما به هیچوجه با این قصد نگارش نشده.
پینوشت دوم: این پنجمین مطلب در ادامه چالش وبلاگنویسی است و پیشنهاد میکنم در این سی مطلب همراه من باشید.