محمد خدادادی
محمد خدادادی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

جاده و سکوت!!

از پنجره مینی بوس بیرون رو نگاه میکنم که هر لحظش من و به فکر فرو میبره انگار نه انگار که داره زمان میگذره یه موزیک هم مثل یه شی تیز داره اذیتم میکنه اصلا نمیفهمم چرا همش باید موزیک پلی بشه وقتی به همچین جایی اومدیم که هر ثانیش یه اثر هنری خلق میکنه، اما بازم دوست داشتنی هستش. گاهی همه توی سکوت میرفتن و گاهی همه با هم شروع به خندیدن و بحث کردن میکردن. احمد از اون پشت داشت با داد و بیداد و اون لهجه خرابش همش از این که شبیه بز میمونه تعریف میکرد، هزار بار بهش گفتم پسر جان از موتوری جنس نگیر ولی چاره چیه که اصلا آدم نیست تا یه بحثی میشه الکی خود شیرینی میکنه و خودش و میندازه وسط نمیدونم این بچه ها به چی این حرفا میخندن من اصلا اینجوری نیستم و چون هیچی نمیگم هیچکی زیاد باهام حرف نمیزنه اصلا هیچکدومشونو نمیفهمم. همینجوری گرم تماشای منظره های بیرون بودم که نرگس صدام زد، هوووی محممد هوووی، منم برگشتم گفتم بهش چته سلیطه، تو از 24 ساعت 28 ساعتش و در حال جیغ و دادی، برگشت گفت رفتیم توی دره تو رو خدا بچه ها رو خیس نکن چه کرمی داری که هم به آب میرسی شبیه خرس گریزلی هممونو خیس میکنی، احساس میکنم قابلیت ماهی گیری هم داری با این حجم از تحرکت توی رودخونه!!!

منم که تنها چیزی که منو به یه دنیای دیگه میبرد آب بود گفتم آخه دست خودم نیست!!! به آب حساس مغزم تا آب میبینم باید برم تو دلش. تازشم اگه شماها خیس نشین که شبیه کوالا میخواین گاماس گاماس راه برین آخرشم به آبشار نرسیده باید یه جا واسیم واسه استراحت و بعدشم برگردیم خونه.

محبوبه که چندین متر دورتر بودش گوشیش و برداشت آخرین نقاشیاش و بهمون نشون میداد انگار که چشماش چند رنگ به رنگای دنیا اضافه کرده بودن معلوم نبود از کجاش این رنگا و این طرح ها رو در میاره، یهو برگشت گفت چرا موزیک دیگه پلی نمیشه من کلی موزیک دارم بیاین از این موزیکای سم بزارین، همه با تعجب گفتن خوب چرا نمیزاری اونم رفت کابل و وصل کرد به گوشیش، موزیک که پلی شد این صدا به گوش رسید "من به یه جایی میرسم واسه یه لحظه دیدنم باید سر و دست بشکونی ...".


اجتماعجادهمینی بوس
لذت میبرم وقتی با پازل های دنیای کامپیوتر چیزی میسازم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید