فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۳ ماه پیشخدمات بیمارستانخسته از روزی سخت درون مینی بوس آزادشهر به گرگان نشسته و منتظر پر شدن آن بودم. همان صندلی پشت راننده نشستم و خسته شدم از بس ساعت را نگاه کرد…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۳ ماه پیشبزغالهوقتی سوار اتوبوس شدم، باران شدیدی می بارید. معمولاً در سفرهایم با اتوبوس نمی توانم بخوابم، فقط از پشت شیشه های خیس عبور چراغ ماشین ها را به…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۸ ماه پیشمغزبنده خدا آقای مدیر از همان ابتدا که فهمید، خانه ما به تهران رفته خیلی با من مهربان تر شد. تا جایی که ممکن بود با من همکاری می کرد، قرار شد…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۸ ماه پیشتهران1تا صبح فقط جاده را نگاه می کردم و به آینده ای مبهمی که در پیش داشتم فکر می کردم، حتی لحظه ای هم خواب به چشمانم نمی آمد، درونم غوغایی برپا ب…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۸ ماه پیشخشکسالیحاج منصور تمام کوچه پس کوچه های شهر را برای یافتن مسافران جا مانده طی می کرد. کوچه ای نبود که از آن نگذشته باشیم. تقریباً کل شهر و کوچه پس…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۹ ماه پیشکولاکزمستان با تمام قوا شروع شده بود.به نظرم از دی ماه به بعد دیگر در این منطقه خبری از باران نیست و هرچه نزولات آسمانی باشد به شکل برف خواهد با…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۹ ماه پیشآتش سوزیآنقدر حسین در گوشم خواند که آخر مجاب شدم که منابع آزمون کاردانی به کارشناسی را تهیه کنم و من هم در کنار حسین شروع کردم به درس خواندن. البته…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۹ ماه پیشتا خانهصبح به همراه همکاران که حالا دیگر دوستان جدیدم بودند،به راه افتادیم. مدرسه کاشیدار کمی پایین تر از همانجایی بود که دیشب در ان شرایط بسیار س…
فرامرز انتظاریدرمعلم روستا·۹ ماه پیشابلاغآنقدر فربه بود که به زور روی صندلی جای گرفته بود. برای جابه جایی هم فقط صندلی را می چرخاند و حرکت می داد. داخل اتاق هم پر بودند از خانمهای…