مینویسم تا آروم شم. بعضی لحظه ها میرسند که احساس میکنم اگر همین حالا شروع به نوشتن نکنم گریه ام میگیره یا عصبی میشم. در خد خمله عصبی. یعنی اونقدر فکرم درگیر هست که شاید حتی با صدای یه بوق یا یه حرف ساده, یک قتل اتفاق بیافته. دوستان من, فشارهای عصبی وقتی از حد میگذرند آدم رو فرسوده میکنن. گاهی احساس میکنم فشاری که دارم تحمل میکنم به قدری زیاد هست که داره به من شکل میده! میفهمین چی میگم؟ غم داره بهت شکل میده, عوض اینکه شادی و شجاعت بهت شکل بده. به جای اینکه در طول روز بیشترین حسی که داری حس های مثبت و قشنگ باشه, حس هایی که تو رو بیشتر علاقه مند به زندگی کردن و تجربه کردن کارهای جدید بکن. اما گاهی, توی بعضی زندگی ها, اونقدر هر روز تحقیر میشی و افکار منفی که داری برات بارها و بارها تکرار میشه که یه روز به خودت میای و میبینی با اینکه مشکل خاصی توی زندگیت نداری اما احساس میکنی بد شکل گرفتی. میفهمی چی میگم؟ احساس میکنی بلد نیستی رابطه خوبی با اطرافیانت شکل بدی چون بیشتر روابطی که تا اینجا تجربه کردی یه جایی تو رو ناامید کرده. احساس میکنی نمیتونی صبح ها شاداب از خواب بیدار شی, چون مدت زمان زیادی با اظطراب و خود تخریبی چشات و باز کردی. همین و بگیر و ادامه بده...
زندگی درسته که کوتاهه ولی اونقدری طولانی هست که بتونی دو, سه باری زندگی رو دوباره از نو بچینی. براتون شجاعتی آرزو میکنم که توش بتونین خودتون و با دست های خودتون بکوبین و بازم با دست های خودتون از نو بسازین.
قربون دست هاتون بشم. ادامه بدین. رد بشین از لحظات و افرادی که مال شما نیست. لحظه ای رو براتون میخوام که روی پاهای خودتون وایساده باشین حتی اگر دست هاتون خالیه. نزارین غم هاتون شما رو تعریف کن. برای خودتون تعریفه جدیدی بسازین. بکوبین و بسازین. بکوبین و بسازین...
این زندگی با کسایی که نخواستن قوی باشند اصلا مهربون نبوده. فکر کن گزینه ای جز قوی بودن نداری - قبل از اینکه گزینه ای جز قوی بودن نداشته باشی.-
ادامه بده دوست من. حتی اگر توی سیاه ترین روزاتی واینستا. این روزها مال تو نیست. رد شو. برو. ادامه بده.