گاهی اوقات با خودم فکر میکنم معلمی در چه چیزی خلاصه میشه به زبان سادهتر یعنی اینکه برم مدرسه و درس همون روز رو تدریس کنم و برگردم و چندتا نمره وارد دفتر نمره بکنم و با خانوادهها در مورد وضعیت تحصیلی دانش آموزام حرف بزنم و مثل بیشتر معلمها برم دفتر مدرسه و یه لیوان چای تیره رنگ بخورم و دوباره برگردم سرکلاس...پس وجدان کاری که چندین بار در روز میشنویم چه میشود؟
دانش آموزان و والدینی که به کمک معلمانی نیاز دارند تا سواد علمی و فرهنگی و...دانش آموزان را ارتقا دهد چه میشود؟ از این مهمتر بچههایی(دیرآموز- بیش فعال و ...) که بیشتر از دیگران به کمک من و سایر معلمان نیاز دارند چه میشود؟ تا مدتها بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه فرهنگیان به خودمان میبالیدیم که معلم هستیم غافل از اینکه وظیفهی سنگینی بر عهدهی ماست.
سال اول تدریسم را در شهرستان آق قلا گذراندم...با دانش آموزانی باهوش که نیاز کمی به تلاش من داشتند...امسال که در شرایط سختتری هستم تا به الان که یک ماه از سال تحصیلی گذشته شدیدا نیاز به کمک دارم تا دانش آموزانم را که دیرآموز و بیش فعال هستند را یاری کنم و والدین آنها را که انتظار کمک و پیشرفت فرزندانشان را دارند ناامید نسازم.
به کمک همسرم بهترین راهنمایم را پیدا کردم دوستی را که فراموش کرده بودم....یارمهربان...کتاب را میگویم! از این پس به کمک دوستم برای پیشرفت بچههایم تلاش خواهم کرد...به یاری خداوند.
عاطفه احسانی (معلم پایه دوم ابتدایی)
دوم مهر 1398