Ati
Ati
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

مادر شدم

دو ماه و بیست و پنج روز است که تمام اوقات روزم ، تمام لحظاتم، تمام فکر و ذهنم، تمام زندگیم، پر شده است از تو.

من هیچ وقت درگیر و دار بچه و بچه داری نبودم، هیچ وقت نوزادی را بیشتر از یک دقیقه بغل نکرده بودم و از هیچ چیز یک بچه سر در نمی آوردم و علاقه ای هم نداشتم که سردربیارم، من حتی در بازی های کودکی هم مادر هیچ عروسکی نبودم، دوست نداشتم اصلا، حالا اما تو بعد از سی و یک سال پا به دنیای من گذاشتی و به من لقب مادر دادی، حالا یکهو پر شدم از احساساتی که قبل تر حتی از وجودشون درون خودم مطلع هم نبودم.

برمیگردم به این مدت نگاه میکنم، دوران سخت بارداری و این روزهای پس از زایمان را می بینم، می بینم هیچ وقت فکر نمیکردم تاب این سختی ها، شب بیداری ها و بی خوابی ها، دردهای جسمی، استرس ها و فشار های روانی را بیاورم، من همیشه‌ ماحصل کار را دیده بودم و از پشت صحنه خبر نداشتم، نمی دانستم بارداری انقدر استرس زا است، معده درد و بی خوابی کلافه ات میکند که این دو تازه برای یک بارداری عادی هستند و من بارداری پرخطری داشتم، نمیدانستم زایمان اینچنین دردناک است، نمی دانستم پس از زایمان تا مدت ها از نوک پا تا فرق سر درد داری و وقتی دلت میخواهد بعد از نه ماه سختی، با خیال راحت بخوابی باید تازه دردهای جدید و بیخوابی و نگه داری از نورسیده ات که هیچ از آن نمیدانی را هم به قبلی ها اضافه کنی، نمیدانستم حتی اوایل شیردهی هم با درد و خونریزی همراه است، نمیدانستم استرس های مربوط به خود بچه اینچنین کلافه کننده هستند اما دوستی بهم گفت سخت است اما هرچه پیش می آید و میگذرد تو را قوی تر میکند.

دروغ چرا، من بسیار خسته ام اما احساس میکنم هر روز از روز قبل کمی قوی تر میشوم و در انتها وقتی به صورت زیبای تو نگاه میکنم و وقتی بهم لبخند میزنی یادم میرود که یک ساعت پیش چقدر تلاش کردم آرامت کنم تا بخوابی و چقدر در گوشم گریه های وحشتناک کردی و حالا نیم ساعت نشده باز بیدار شدی :)

مادرفرزندعشق
لیسانس فیزیک مهندسی خوندم، ارشد مدیریت اجرایی، حالا اما یه مترجمم، اینجا هم از خودم مینویسم هم مطالب جالبی که میخونم رو به صورت گزارش یا مقاله پست میکنم. امیدوارم این مطالب به درد بقیه هم بخوره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید