به نام خدا
موضوع مقاله: نوشتن زندگیام را بهتر کردهاست.
من عاشق نوشتنم.
من عاشق چرخش و تاب خوردن کلماتم، آن سان که با عواطف انسانی گره میخورند. (جیمز میجر)
اولین باری که نامه نوشتم، برای رهایی از یک کدورت دنیای نوجوانی بود، من آن روزها کلمات را به خوبی نمیشناختم، چه برسد به پیچ و تابشان که با عواطفم گره بخورند، اما ناباورانه گره خوردند، و نامهٔ من کارساز شد و من با دوستم آشتی کردم، و از همان روزها کلمات وارد زندگی من شدند و نمیدانم شاید هم من وارد دنیای کلمات شدم.
به قول رضا بابایی: «نویسنده کسی است که نوشتن برای او آسان است اگر چه محصول کارش میانه باشد.»
البته نا گفته نماند منظور رضا بابایی از سادگی بیمایگی نیست بلکه بیپیرایگی است.
فارغ از محصول کارم، نوشتن برای من آسان است مانند دیدن، شنیدن، و شاید حتی نوشتن حس هفتم من باشد. و من با کمک این حس هفتم به کشف دنیا میپردازم.
نوشتن همیشه زندگی من را بهتر کردهاند.
اثر مثبت دیگری که نوشتن بر زندگی من گذاشته است.
تأثیر مثبت دیگری که نوشتن بر روی زندگی من گذاشته است، افزایش تمرکز است.
نوشتن گاهی مانند جادویی است که من را به اهداف و آرزوهایم، نزدیکتر میکند.
همچنین نوشتن باعث گسترش روابط اجتماعی من شدهاست.
همچنین نوشتن باعث میشود که من از روزمرگی خلاص شوم.
من در آزاد نویسهایم آرامش را تجربه میکنم
نوشتن شکر گزاری زندگی من است. من در نوشتههایم خداوند را به خاطر نعمتهایش شکر میکنم و نوشتن را موهبتی میدانم که سرانجام من را به آنچه میخواهم خواهد رساند و شکرگزاری از پروردگار باعث میشود که نعمتها و برکتهای الهی در زندگی من جاری شوند.
نوشتن، و در کنار آن خواندن سطح آگاهی من را بالاتر میبرد و باعث میشود من درک بالاتری از زندگی داشته باشم. و سرانجام همهٔ آنچه من از نوشتن میخواهم را با خواندن کشف میکنم مثل خواندن از نویسندگانی که نوشتن را زندگی کردهاند. و چه زیبامینویسد یدالله رویایی از نوشتن.
« این طور که من دارم مینویسم، اینطور که من دارم میخوانم، نه برای منتشر شدن و نه برای خوانده شدن، نمیدانم چه چیز گمشدهای را باید به دست بیاورم، ولی میدانم که چیزی هست که باید پیدایش کنم و تصرّفش کنم و یا تصرّفم کند. و تا سرانجام گیرش نیاورم وگیرم نیاورد انگار آنچه مینویسم و میخوانم، از آنچه مینویسند و میخوانند، دور و بیگانه و خجول میماند. انگار روی سوال راهمیروم، اعصاب من از سطح سؤال باز میشود و بسته میشود. آنچه مینویسم اتفاقاً مینویسم و آنچه میدانم اتفاقاً میدانم، و تمامروز تراکم اتّفاقهای روزانه من میشود، و تازه آن لغتِ تنها هنوز پیدایش نیست، و آنجا وقتی از جایش تکان نمیخورد، میبینم که آنچه مینویسم تازه آن چیزی نیست که میخواهم بنویسم، گرچه میروند و در مجموعهی ناشرها جا میگیرند ولی قدرتهای من را اینجا جا میگذارند.»
منابع: کتاب بهتر بنویسیم _ عباس بابایی
کتاب چهرۀ پنهان حرف _ یدالله رویایی