مرضیه عطار
مرضیه عطار
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

نوشتن زندگی‌ام را بهتر کرده است

به نام خدا

موضوع مقاله: نوشتن زندگی‌ام را بهتر کرده‌است.


من عاشق نوشتنم.

من عاشق چرخش و تاب خوردن کلماتم، آن سان که با عواطف انسانی گره می‌خورند. (جیمز میجر)

اولین باری که نامه نوشتم، برای رهایی از یک کدورت دنیای نوجوانی بود، من آن روزها کلمات را به خوبی نمی‌شناختم، چه برسد به پیچ و تابشان که با عواطفم گره بخورند، اما ناباورانه گره خوردند، و نامهٔ من کارساز شد و من با دوستم آشتی کردم، و از همان روزها کلمات وارد زندگی من شدند و نمی‌دانم شاید هم من وارد دنیای کلمات شدم.

به قول رضا بابایی: «نویسنده کسی است که نوشتن برای او آسان است اگر چه محصول کارش میانه باشد.»

البته نا گفته نماند منظور رضا بابایی از سادگی بی‌مایگی نیست بلکه بی‌پیرایگی است.

فارغ از محصول کارم، نوشتن برای من آسان است مانند دیدن، شنیدن، و شاید حتی نوشتن حس هفتم من باشد. و من با کمک این حس هفتم به کشف دنیا می‌پردازم.

نوشتن همیشه زندگی من را بهتر کرده‌اند.

  • کلمات باعث شدند تا من خودم را دوست بدارم و نوشتن را از خودم شروع کنم، وقتی موضوع نوشته‌هایت خودت می‌شوی در واقع تصویر واقع‌گرایانه‌ای از خودت پیدا می‌کنی و خودت را بهتر می‌شناسی و بیشتر متوجهٔ نقاط قوت و ضعف خودت ‌می‌شوی. و البته نیازها و خواسته‌هایت هم برایت مشخص‌تر می‌شوند و این امر باعث رشد فردی تو می‌شود.

اثر مثبت دیگری که نوشتن بر زندگی من گذاشته است.

  • کاهش استرس‌ها‌ است . تمام ما در طول زندگی به دلایل مختلف با استرس مواجه می‌شویم و گاهی این استرس‌ها ما را آزار می‌دهند. من همیشه با نوشتن از استرس‌هایم بخشی زیادی از آنها را به کلمه تبدیل می‌کنم و به دست کاغذ می‌سپارم. و همیشه دفترهایی برای روزانه‌نویسی و ثبت خاطراتم دارم که معمولاً در این دفترها به نوشتن از احساساتم می‌پردازم، و خواه‌ناخواه بانوشتن، هیجان‌های درونی‌ و البته استرس‌هایم کاهش پیدا می‌کنند و می‌توانم تصمیمات بهتری در مواجه با مشکلاتم بگیرم.

تأثیر مثبت دیگری که نوشتن بر روی زندگی من گذاشته است، افزایش تمرکز است.

  • گاهی بعضی افکار هستند که فقط با نوشتن می‌توان از شرشان خلاص شد و ذهن تنها با تخلیهٔ آنها بر روی کاغذ آسوده می‌گردد و همین امر باعث می‌شود که ذهن برای جذب و دریافت افکار خلاق تمرکز بیشتری داشته باشد و علاوه بر افزایش تمرکز به موضوعات نگاه خلاقانه‌تری داشته باشیم.

نوشتن گاهی مانند جادویی است که من را به اهداف و آرزوهایم، نزدیک‌تر می‌کند.

  • من با نوشتن از آنچه که از زندگی می‌خواهم هدفم را برای ذهن‌ناخودآگاهم خاص‌تر می‌کنم و در نتیجه تمرکزم برای رسیدن به آن هدف بالا می‌رود و باعث می‌شود مسیر مشخص و درست‌تری را برای رسیدن به اهداف و خواسته‌هایم شناسایی کنم و البته برنامه‌ریزی درست‌تری داشته باشیم.

همچنین نوشتن باعث گسترش روابط اجتماعی من شده‌است.

  • من در کنار نوشتن دوستانی پیدا کرده‌ام که با آنها دغدغه‌های مشترکی دارم و معاشرت با آنها علاوه بر گسترش روابط اجتماعی‌‌ام، باعث شده است که مهارتهای اجتماعی‌‌ام بهتر شود و از بودن در کنار دوستانی که با آنها هم‌فکر و هم عقیده‌ام احساس خوبی داشته باشم و در کنار آنها از نوشتن بیشتر لذت ببرم.

همچنین نوشتن باعث می‌شود که من از روزمرگی خلاص شوم.

  • من با نوشتن تخیلم می‌توانم به سرزمینهایی سفر کنم که خالق آنها هستم، و به جای تمام شخصیتها و قهرمان‌های داستانهایم زندگی کنم، و به موجودات خیالی ذهنم مجالی برای زندگی کردن بدهم. و اینگونه از روزمرگی های زندگی رهایی یابم.

من در آزاد نویس‌هایم آرامش را تجربه می‌کنم

  • رهایی که در این آزاد نویسی‌هایم است بی‌نظیر است و آزاد نویسی‌‌های من در واقع نوعی مراقبه است که باعث می‌شود روح من آرامش را تجربه کند.

نوشتن شکر گزاری زندگی من است. من در نوشته‌هایم خداوند را به خاطر نعمت‌هایش شکر می‌کنم و نوشتن را موهبتی می‌دانم که سرانجام من را به آنچه می‌خواهم خواهد رساند و شکرگزاری از پروردگار باعث می‌شود که نعمتها و برکتهای الهی در زندگی من جاری شوند.

نوشتن، و در کنار آن خواندن سطح آگاهی من را بالاتر می‌برد و باعث می‌شود من درک بالاتری از زندگی داشته باشم. و سرانجام همهٔ آنچه من از نوشتن می‌خواهم را با خواندن کشف می‌کنم مثل خواندن از نویسندگانی که نوشتن را زندگی کرده‌اند. و چه زیبامی‌نویسد یدالله رویایی از نوشتن.

« این طور که من دارم می‌نویسم، این‌طور که من دارم می‌خوانم، نه برای منتشر شدن و نه برای خوانده شدن، نمی‌دانم چه چیز گم‌شده‌ای را باید به دست بیاورم، ولی می‌دانم که چیزی هست که باید پیدایش کنم و تصر‌ّفش کنم و یا تصر‌ّفم کند. و تا سرانجام گیرش نیاورم وگیرم نیاورد انگار آن‌چه می‌نویسم و می‌خوانم، از آن‌چه می‌نویسند و می‌خوانند، دور و بیگانه و خجول می‌ماند. انگار روی سوال راهمی‌روم، اعصاب من از سطح سؤال باز می‌شود و بسته می‌شود. آن‌چه می‌نویسم اتفاقاً می‌نویسم و آن‌چه می‌دانم اتفاقاً می‌دانم، ‌و تمامروز تراکم اتّفاق‌های روزانه من می‌شود، و تازه آن لغتِ تنها هنوز پیدایش نیست، و آنجا وقتی از جایش تکان نمی‌خورد، می‌بینم که آن‌چه می‌نویسم تازه آن چیزی نیست که می‌خواهم بنویسم، گرچه می‌روند و در مجموعه‌ی ناشرها جا می‌گیرند ولی قدرت‌های من را اینجا جا می‌گذارند.»


منابع: کتاب بهتر بنویسیم _ عباس بابایی

کتاب چهرۀ پنهان حرف _ یدالله رویایی


نوشتنمقالهتمرین نوشتنمدرسه نویسندگیشاهین کلانتری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید