کلینیک روانشناسی و مددکاری آوان – بسیاری از ما دوران کودکی را با تجربه های مختلف گذرانده ایم که شامل آشفتگی خانواده، شرایط زندگی ناپایدار، اختلاف بین والدین، ترک، آزار عاطفی و فیزیکی، بیتوجهی و حتی خیانت بوده است. این نوع از تجربیات آسیب زا اغلب الگویی را ایجاد می کند که در آن بی ثباتی و غیرقابل پیش بینی بودن یا ناسازگاری منجر به برآورده نشدن یک یا چند نیاز اساسی کودک می شود.
اینکه کودک چگونه خود را می بیند و چگونه با دنیای خود درگیر می شود، محصول زیست محیطی است که شامل شکل گیری طرحواره های ذهنی او می شود. هنگامی که طرحواره ای بر اساس یک تربیت سالم شکل می گیرد، این طرحواره ها معمولاً به طرحواره های بزرگسالان سالم و سازگار تعمیم می یابند که بیشتر به روابط عاشقانه سالم تعمیم می یابد.
از طرف دیگر، اگر طرحواره ای ناسالم در دوران کودکی شکل بگیرد، می تواند نحوه واکنش عاطفی و رفتاری به یک رویداد را تحریف کند. بنابراین، تجارب آسیب زا اغلب کودک را در «حفرههایی» با رشد عاطفی قرار می دهد که حتی در بزرگسالی نیز مشاهده نشده باقی میماند.
به عنوان مثال، کودکی که اجازه دارد هر کاری را که میخواهد بدون محدودیت انجام دهد، ممکن است با روحیهای از استحقاق بزرگ شود که معتقد است قوانین رابطه در مورد او اعمال نمیشود. به طور مشابه، کودکی که توسط والدینی که از نظر عاطفی سهل انگاری می کنند یا توسط مراقبانی که تربیت صحیح و راهنمایی درست ارائه نمی دهند ویا اجازه نمی دهند کودک احساس دیده شدن و شنیدن کند، بزرگ شده است، ممکن است طرح واره ای ایجاد کند که دیگران را قابل اعتماد نداند و هرگز محبت یا پذیرش آنها را دریافت نکند.
این طرحوارهها در سطح ناخودآگاه عمل میکنند که در آن الگوهای اولیه دوران کودکی در بزرگسالی فرد تکرار میشوند. بنابراین، طرحوارههایی که در واقع ناکارآمد و خود محدودکننده هستند ممکن است از نظر فرد بزرگسال درست باشند و او روابط سمی را انتخاب کند، زیرا با طرحوارههای ناسالم موجود «آشنا» یا دارای هماهنگی می باشد.
موارد زیر سه نیاز برآورده نشده دوران کودکی است که می تواند باعث ایجاد مشکلات عاطفی و رابطه ای در زندگی بزرگسالی فرد شود.
نیازهای مربوط به امنیت شامل ایمنی، اعتماد، پیش بینی پذیری، قابلیت اطمینان، ثبات، پرورش و راهنمایی می باشد. اگر کودک نتواند در محیط خود احساس امنیت کند یا اعتماد داشته باشد که مراقبانش به طور مداوم در کنار او خواهند بود، این زخم ها معمولاً آسیب های دلبستگی و مشکلات ارتباطی را در بزرگسالی ایجاد می کنند که می تواند با ترس از صمیمیت عاطفی و آسیب پذیری طنین انداز شود. بدترین حالت زمانی است که یک کودک از طرف والدین یا مراقب اصلی خود خیانت عاطفی یا فیزیکی را تجربه کند.
هنگامی که نیاز به امنیت در دوران کودکی از بین برود یا ناقص باشد، این می تواند فرد را ترغیب کند تا امنیت را در روابط عاشقانه خود پیدا کند. این پویایی معمولاً در پویایی «نجاتدهنده/قربانی» دیده میشود که در آن شخصی که نیازهای برآوردهنشدهای دارد ممکن است برای «رفع» یا «نجات» به طرف مقابل خود نگاه کند، یا ممکن است کمبود احساس امنیت را با کنترل کردن جبران کند یا یک «تثبیت کننده» در روابطشان ایجاد کند.
سایر علائم هشدار دهنده رایج که ناشی از نیاز به امنیت برآورده نشده است شامل طرحواره های داخلی است که با احساس “من به اندازه کافی خوب نیستم” یا اینکه “همه در نهایت مرا رها می کنند” طنین انداز می شود. در روابط عاشقانه بزرگسالان، نیاز برآورده نشده به ایمنی می تواند به الگوهای کنترل کننده تعمیم یابد. مانند فریبکاری یا یک اختلال شخصیتی مانند اختلال شخصیت خودشیفته.
خودمختاری به عنوان توانایی ما برای شناختن اینکه ما در هسته خود هستیم و بر اساس احساسات، باورها و علایق خود عمل می کنیم، تعریف می شود. رشد عشق به خود و اعتماد به نفس ما برای داشتن احساس خودمختاری اساسی است.
هنگامی که نیازهای اساسی کودک برای استقلال و خودمختاری برآورده نمی شود، این می تواند حفره هایی در رشد کودک ایجاد کند که ممکن است در کودکی دیده نشده، شنیده نشده یا کنترل نشده باشد. اگر به کودک آموزش داده نشود که چگونه خودمختار باشد و همچنین به او آموزش داده نشود که چگونه احساس هویت خود را ایجاد کند یا چگونه به قضاوت خود اعتماد کند. طرحواره های ذهنی که ممکن است در دوران کودکی در نتیجه این پویایی ایجاد شده باشند، ممکن است شامل این باورها باشند که “من قادر به مراقبت از خود نیستم” یا اینکه “برای گرفتن پاسخ درست باید به دیگران مراجعه کنم.”
در روابط بزرگسالان، فقدان خودمختاری میتواند فرد را مستعد کند که دیگران را بهعنوان راهی برای به دست آوردن احساس خود «آینهسازی» کند یا ممکن است نیاز دائمی به تأیید خارجی (پیام های خشنودکننده دیگران) به عنوان راهی برای تایید خود داشته باشد (سنجش رفتار خود از طریق “تأیید” دیگران). به دلیل این کمبودها، ممکن است یک فرد “وابسته” به نظر برسد و نتواند از خود دفاع کند، ممکن است نتواند انتخاب های خود را انجام دهد یا ممکن است دائماً به شریک زندگی خود مراجعه کند تا پاسخ دریافت کند.
والدینی غفلت می کنند، سوء استفاده می کنند، انتقاد می کنند یا غایب هستند می توانند احساس بی اعتباری، «به اندازه کافی خوب» نبودن یا ایجاد الگویی از روابط عاشقانه بیمارگونه به عنوان راهی برای «وابستگی» به دیگری ایجاد کنند. تلاشی در جهت برآورده کردن نیاز های برآورده نشده برای عشق.
وقتی در کودک کمبود عشق وجود دارد، معمولاً کودک را مستعد میکند که بفهمد عشق چیست. در عوض، کودکانی که بدون احساس عشق بزرگ می شوند، ممکن است به بزرگسالانی تبدیل شوند که رابطه جنسی را به عنوان صمیمیت، همبستگی را به عنوان عشق یا سوء استفاده را به عنوان ارتباط اشتباه گیرند. فقدان عشق در دوران کودکی می تواند بزرگسالان را در معرض خطر افزایش مشکلات سلامت روانی از جمله افسردگی شدید، سوء مصرف مواد، عزت نفس پایین یا رفتارهای اجباری نسبت به عشق قرار دهد.
محمد امین مختاریان
مطالب مرتبط:
16 نشانهای که میگوید شما توسط والدین انتقادگر بزرگ شده اید.