آویشَن
آویشَن
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

مصداق

میدونی؟ خیلی وقتا حس کردم خسته ام. نه خستگی معمولی. بعضی وقتا انگار داری میمیری. نفست بند میاد. انگار بدنت، نمی‌ذاره نفست بالا بیاد. بدنت، میخواد بکشتت. حس می‌کنی پاهات سرد شده. سرما کم‌کم به همه جای بدنت نفوذ می‌کنه. تا جایی که وسط تابستون یدونه پتو برات کافی نیست. ولی با اینحال، سرت، داغ داغه! آخر میبینی تمام حسات از کار افتادن. اون موقعس که میخوای بخوابی! ولی نمیتونی! و همه اینا، ماه به ماه، هفته به هفته، تکرار میشه...

ما با هم فرق داریم.

ازت انتظار ندارم درکم کنی.

از هیچکس انتظار ندارم.

ولی یه خواسته ازت دارم.

میشه بذاری...



زنده بمونم...؟


دلنوشتهداستانباورم نمیشه هنوز یسریا تگارو میخونن
I like you're eyes they're like the lights I see at night when I wanna die...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید