گاهی خواب مرا می دزدد وبه پشت بام خانه می برد. در خنکای شبانه با متکای زیر سرم سوار بال هواپیمای شب میشوم . در راه دست دب اکبر را میگیرم تا کهکشان پرواز میکنم. به زهره (ونوس) الهه عشق سلام میکنم و از آغوش داغ بانوی شب خودم را به دامن سرخ بهرام(مریخ ) می کشم . از راه شیری یکراست پر میزنم می نشینم روی سینه ی ماه .
روی صورت ماه با اورانوس یخ زده در تاریکی شب تیله بازی میکنم و از خلوت شبانه نپتون خالق دریاها خودم را به خوابگاه سرد پلوتون می کشم و خواب مرا