ویرگول
ورودثبت نام
آزاد حلوی
آزاد حلوی
آزاد حلوی
آزاد حلوی
خواندن ۴ دقیقه·۹ ماه پیش

پدیدارشناسی توصیفی هوسرل و پدیدارشناسی هستی‌شناختی هایدگر: تأملی فلسفی با تأکید بر کاربرد در روان‌درمانی

پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر در رواندرمانی
پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر در رواندرمانی

چکیده: پدیدارشناسی یکی از تأثیرگذارترین جنبش‌های فلسفی در قرن بیستم بوده که دو شاخه‌ی عمده‌ی آن—پدیدارشناسی توصیفی هوسرل و پدیدارشناسی هستی‌شناختی هایدگر—نقش مهمی در تحول اندیشه‌ی انسان‌شناختی، روان‌شناسی و روان‌درمانی داشته‌اند. این مقاله به بررسی وجوه اشتراک و افتراق این دو رویکرد می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه اصول پدیدارشناسی در هر یک، به‌گونه‌ای متفاوت در حوزه‌ی روان‌درمانی بروز می‌یابند.

کلیدواژه‌ها: پدیدارشناسی، هوسرل، هایدگر، اپوخه، روان‌درمانی، هستی‌شناسی، تجربه‌ی زیسته

مقدمه: پدیدارشناسی، به‌عنوان مطالعه‌ی ساختارهای تجربه از منظر اول‌شخص، توسط ادموند هوسرل بنیان نهاده شد و سپس توسط شاگرد برجسته‌اش، مارتین هایدگر، به سمت هستی‌شناسی گسترش یافت. در حالی که هوسرل دغدغه‌ی دستیابی به علم یقینی از طریق توصیف ناب پدیدارها را داشت، هایدگر به پرسش از معنای "بودن" و تجربه‌ی هستی‌شناختی انسان در جهان پرداخت. این تفاوت بنیادی، تأثیرات عمیقی بر روش‌شناسی، معرفت‌شناسی، و همچنین کاربردهای بالینی پدیدارشناسی گذاشت.

پدیدارشناسی هوسرل: توصیف پدیدار آگاهی

  • هوسرل پدیدارشناسی را به‌عنوان "بازگشت به خود چیزها" (Zurück zu den Sachen selbst) تعریف کرد؛ یعنی به تجربه‌ی ناب، پیش از تفسیر و نظریه‌پردازی.
  • اصل کلیدی در این دیدگاه، اپوخه یا تعلیق داوری‌هاست. روان‌درمانگر در این چارچوب تلاش می‌کند تا تمام پیش‌فرض‌ها و سوگیری‌های ذهنی خود را کنار بگذارد و تجربه‌ی مراجع را همان‌گونه که در آگاهی او ظاهر می‌شود، توصیف کند. یعنی درمانگر دانسته‌های خودش را کنارمی‌گذارد تا «پدیدار» آن‌طور که در آگاهی مراجع ظاهر می‌شود دیده شوند.
  • تأکید بر نیت‌مندی آگاهی است: هر آگاهی، آگاهیِ از چیزی است؛ و این رابطه‌ی بنیادین، محور تحلیل پدیدارشناسانه است.
اپوخه(Epoché) مفهومی‌ست در پدیدارشناسی هوسرل که به معنای تعلیق یا پرهیز آگاهانه از داوری‌ها، پیش‌فرض‌ها و باورهای پیشینی درباره‌ی واقعیت است. این تعلیق ذهنی به درمانگر یا پژوهشگر اجازه می‌دهد تا تجربه‌ی پدیدارها را آن‌چنان‌که در آگاهی فردی ظاهر می‌شوند، بدون تفسیر یا قضاوت دریافت کند.

کاربرد در روان‌درمانی: در این رویکرد، درمانگر به‌مثابه شاهدی فروتن ظاهر می‌شود که تجربه‌ی زیسته‌ی مراجع را بدون تحلیل یا برچسب‌زدن، توصیف می‌کند. هدف، فهم تجربه است، نه تغییر فوری آن. برای تحقق این هدف، درمانگر باید شنونده‌ای فعال باشد؛ یعنی نه‌تنها محتوای کلمات مراجع را بشنود، بلکه با تمام آگاهی خود، در لحظه‌ی حضور، توجهی بی‌قضاوت به جهان درونی مراجع داشته باشد. اپوخه در این‌جا نه فقط به معنای سکوت تحلیلی، بلکه به معنای گشودگی کامل به تجربه‌ی دیگری است. شنیدن فعال، ابزار بنیادین برای فهم نیت‌مندی آگاهی مراجع است.

پدیدارشناسی هایدگر: از توصیف تا پرسش از بودن

  • هایدگر پدیدارشناسی را نه صرفاً روشی توصیفی، بلکه راهی برای ورود به پرسش بنیادی فلسفه، یعنی معنای بودن، می‌دانست.
  • در اثر مهم خود، "هستی و زمان" (1927)، هایدگر انسان را به‌مثابه دازاین (Dasein) تعریف می‌کند: موجودی که نسبت به هستی خود آگاه است و در جهان پرتاب شده است.
  • تمرکز بر زیست‌جهان (Lebenswelt) و تجربه‌ی در-جهان-بودن (In-der-Welt-sein) است، نه صرفاً پدیدارهای ذهنی.
دازاین (Dasein)واژه‌ای کلیدی در فلسفه‌ی هایدگر است که به انسان به‌عنوان موجودی اطلاق می‌شود که آگاهانه در جهان حضور دارد و می‌تواند درباره‌ی بودن خود بیندیشد. دازاین نه فقط «بودن» در جهان، بلکه «بودن با دغدغه» است؛ یعنی انسانی که همواره درگیر معنا، امکان، و نسبتش با هستی است.

کاربرد در روان‌درمانی: درمانگر در این دیدگاه، نه صرفاً توصیف‌گر تجربه‌ی مراجع، بلکه همراهی‌کننده در سفر هستی‌شناختی اوست. این دیدگاه اصراری بر بی‌طرف ماندن ندارد، بلکه می‌گوید باید اصیل و درگیر بود. درمانگر با حضور اصیل (Authenticity) و درگیر، به فهم معنای بودن فرد در شرایط خاص او می‌پردازد. این رویکرد تأکید بر درگیر شدن با زیست جهان مراجع دارد. شنیدن فعال در این دیدگاه، تنها یک مهارت ارتباطی نیست، بلکه نوعی حضور هستی‌شناختی است: درمانگر باید در زیست‌جهان مراجع تنفس کند، و نه‌فقط سخن او را، بلکه بودن او را بشنود. شنیدن در اینجا به معنای "گشودگی به بودن دیگری" است؛ تجربه‌ای ریشه‌دار در ساختار دازاین.

همچنین، در هر دو دیدگاه، رابطه‌ی درمانگر و مراجع به‌عنوان بستر بنیادین فهم، پررنگ است. در هوسرل، این رابطه باید از هر پیش‌داوری تهی باشد تا پدیدارهای ناب آشکار شوند؛ و در هایدگر، این رابطه باید اصیل، صادقانه و هستی‌مند باشد تا معنا پدیدار گردد. در نتیجه، نه‌تنها شنیدن فعال، بلکه کیفیت رابطه نیز از نظر هر دو فیلسوف، شرط امکان درمان است.

مقایسه‌ی تطبیقی:

مقایسه تطبیقی پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر
مقایسه تطبیقی پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر

نتیجه‌گیری: اگرچه پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر از حیث روش و هدف متفاوت‌اند، اما هر دو بر اصل بنیادین دیدن جهان از چشم مراجع، بدون داوری و با حضور کامل تأکید دارند. تفاوت آن‌ها نه در نفی این اصل، بلکه در نوع ورود به تجربه‌ی انسانی‌ست: هوسرل از مسیر آگاهی و توصیف، هایدگر از مسیر بودن و درگیری اصیل.

در روان‌درمانی، این دو دیدگاه نشان می‌دهند که شنیدن فعال، گشودگی به تجربه‌ی دیگری، و رابطه‌ای اصیل از ارکان بنیادی مواجهه‌ی درمانگر با مراجع هستند. خواه از منظر پدیدارشناسی توصیفی بنگریم، خواه هستی‌شناختی، فهم درمانگر تنها زمانی میسر می‌شود که او با حضور کامل، بدون پیش‌فرض، و در تعامل انسانی با مراجع قرار گیرد.

فهم این دو رویکرد می‌تواند به درمانگر کمک کند تا جایگاه خود را بازتعریف کند: یا به‌مثابه شاهدی توصیف‌گر، یا هم‌نفسِ هستیِ انسانیِ دیگری.

منابع:

  • Husserl,E. (1913). Ideas Pertaining to a Pure Phenomenology and to a Phenomenological Philosophy.
  • Heidegger,M. (1927). Being and Time.
  • Zahavi,D. (2003). Husserl's Phenomenology.
  • Van Deurzen, E. (2002). Existential Counselling and Psychotherapy in Practice.
  • Spinelli,E. (2005). The Interpreted World: An Introduction to Phenomenological Psychology.
هایدگرتجربه زیستهرواندرمانیپدیدارشناسیهستی شناسی
۶
۱
آزاد حلوی
آزاد حلوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید