محمدرسول عزیزی
محمدرسول عزیزی
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

یک زوج دوست‌داشتنی


با شنیدن خبر اینکه قراره توی نوروز مهمون داشته باشیم کمی جا خوردم و تمام برنامه‌هایی که برای نوروز داشتم بهم خورد اما از کجا معلوم این اتفاق زیبایی درونش نباشه...

با اومدن دوست دوران سربازی پدرم و خانواده‌اش به منزل ما، سادگی و زیبایی هم وارد خونه‌ی ما شد.

خانواده‌ای دوست‌داشتنی از دیار کرمان که زیبایی و مهربانی وجودشون در لحظه به لحظه‌ی خونه ما جاری شد.

بیش‌از هرچیز توجه‌ام جذب زوج جوان این خانواده شد. برای خیلی از ماها پیش میاد با دیدن بعضی از زوج‌های جوان از زندگی مشترک فراری و قصد رفتن به این سمت رو نداریم اما این زوج دوست داشتنی فرق داشتند...

چهارسال شده بود که ازدواج کرده بودند و به تازگی صاحب یک دختر خانم خوشگل شده بودن، هیچگاه ندیدم احترام این زوج بهم دیگه از سر اجبار باشه . زمانی که به داماد خانواده کاری محول میشد و همسرش متوجه خستگی شوهرش میشد اجازه نمی‌داد شوهرش رو صدا کنند و خودش کار شوهرش رو انجام می‌داد. وقتی آقا می‌دید خانمش تنها با گریه‌های بچه‌شون گیر افتاده مثل یه قهرمان وارد میشد و در اکثر مواقع هنگام صدا کردن خانمش لفظ عزیزم با چهره‌ای گشاده و مهری واقعی بیان می‌کرد. زیبایی این دو بیشتر در بازی‌های خانوادگی قابل بیان بود، زمانیکه می‌خواستن بازی گروهی کنند انگار باهم از بچگی اخت گرفته بودند و راه و روش هم رو می‌دونستند و در کنار هم قوی‌ترین بودند و نگاه‌ اون‌ها بهم مانند زوج‌هایی بود که تازه از آغوش دنیا همدیگر و پیدا کرده بودند.

این دیدگاه به عنوان فردی بود که خارج از زندگی این اشخاص بودم ولی همین دید خارج از زندگی بازهم شوقی برای یک زندگی شاد می‌داد. با تموم وجودم خوش‌حالم که بخشی از نوروز امسالم با این مهمانان شیرین گذشت.


محمدرسول عزیزی

۱۱ فروردین ۱۴۰۳

دوست داشتنیزندگی مشترکنوروزخاطرهدلنوشته
برنامه نویس پایتون و کارشناس ارشد هوش مصنوعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید