بوی الرحمانم بلند شده بود ٬ شبیه ترکیب بوی گلاب و جوراب تو مسجدا !
ینی هم آدم خوبی بودم ٬ هم آدم بد ! فکر می کنم دلیل بوی جوراب همین بوده !
من زندگی طولانی ای نداشتم ! اما چه کار ها که نکرده بودم !
گاهی جلو آینه از خودم می ترسیدم ! این کی بود دیگه ؟ چرا اینقدر عوض شده بود !!
چه کارهایی که نکرده بود ! چه ریسک ها که نکرده بود !
این آدم جلو آینه خیلی تخـــ ــ .. ببخشید ٬ جرات داشت !
اما حالا فهمیده بود مردنیه ! رفتنیه !
همه دکترا با هم به این توافق رسیده بودن که من مردنی ام !
با این همه دب دبه و کب کبه قرار بود بمیرم !؟
هیچ کدومشون نمی تونستن جلو مرگم رو بگیرن !
نمی دونم چرا رفیقام ازم تعداد روز می پرسیدن !؟ می پرسید چند روز دیگه زنده ای ؟!
من از کجا بدونم ؟! بین ۱ روز تا ۱۰۰۰ روز ! وقتش که مهم نیست ! بلاخره که میمیری !؟
اصلا همه همین مریضی رو داشتن ! اما هیچ کدومشون بهش دقت نکرده بود !
همه مردنی بودیم ! همه هم می دونستیم ! اما بهش دقت نمی کردیم !
من مریض نبودم ! من فقط یه روزی ٬یه جایی مرگ خرخرمو میجویید !