این روزها، زندگی پر از متن است. متن های پر از حرف. از الف گرفته تا ی. گ چ پ ژ که تا دلتان بخواد. ال رو که گفتن فعلا از اول کلمات حذف کنیم، نشون دهنده ی ملی گرایی است. قراره شده مثله همیشه میون بر بزنیم و هویت درست کنیم. مثله بقیه کارهایمان است. زر زدن در آسمانی بی کران که ژرفای جهل مخاطبانش را عمق فهم تفسیر کرده اند.
این روزها، تایید زیاد شده. حتی با رد کردن هم تایید، قابل حصول است. شعر هم که کاملا هم ارز با شعور شده. درد اینست که از درون، ایشان را میپوساند، البته این خودش درد نیست. بلکه بعد از اینکه کاملا به کود تبدیل شدند، ققنوس وار دوباره بر میخیزند و از نو، مدرن تر، زرد می گردند. فکر می کنم قرار ققنوس چیز دیگری بود!
شکافتن مرزهای اندیشه را می توان به صورت تقلید گله ای در امور و نوآوری های شبه تصادفی و همراهی رقابت گونه برای جا انداختنشان مشاهده کرد. چقدر هم حال می دهد. برای جا پیدا کردن هم خوب است. اول گویی که برای نیل به مقصود دیگری تبعیت می کنی، زهی که هم گله گشته ای و هم سگ گله! ای آنکه خویشتن را گرگ پنداری...
البته می توانی زورت را جای دیگری بزنی. از ایشان نباشی ولی مثل منگول ها بخواهی دیگر دانایان را انکار کنی. به هر حال رد کردنشان شبیه همان کاری است که اول تصمیمش رو گرفته بودی! همون از ایشان نبودن. راحت است دیگر. به هر حال یکبار یاد گرفته ای افکار دیگران را رد کنی. دیگر نیاز به فکر کردن نداری. همین که فکر کنی بر خلاف عوام توانسته ای چیزی را رد کنی برایت کافیست.
شعور تو بر سرم کوبیدن گرفت
ای آنکه تو را ریدنم، دیدنیست