ما سابقهی خوبی در کار گروهی نداریم به سختی با هم متحد میشویم و به سختی برای رویاهای مشترک در یک تیم قرار میگیریم. بهترین اتفاقات برای ما وقتی افتاده است که یک نیروی خارجی با فشار، ما را برای یک دل شدن و همتیم شدن دور هم جمع کرده است، راه دوری نباید رفت، سررشته را از رضا خان بگیرید و به مربیگری کیروش در تیم ملی برسید. هنرمندان ما هم وضعیت غمانگیزی داشتهاند و از همان گذشته تا امروز جدلهای لفظی زیادی با هم داشتهاند و دارند که نتیجهی آن چیزی به جز آسیب دیدن فرهنگ و هنر مردم نبوده است. من امروز در ادامهی بحثهای اینستاگرامی و فضای مجازی، میخواهم به همین موضوع بپردازم که چه اتفاقی برای هنرمند فعال در فضای مجازی افتاده است که روز به روز به سقوط خود و هنری که در آن فعالیت میکند، نزدیکتر میشود. این نوشته الهام گرفته از مقالهی "خشونت" کلامی در فضای مجازی نوشتهی علیرضا عبداللهی نژاد و نوشین مجلسی است.
طبیعی است در دنیایی که ما زندگی میکنیم، بهترین پاتوق هنرمندان فضای مجازی باشد. اینجا همه نوع اطلاعاتی با هر نوع فرمتی به راحتی تبادل میشود و لازم نیست، مثل گذشته وقت و پول زیادی برای ملاقاتهای رودرو هزینه کنیم. همه میتوانند با گوشیهای همراه خود صوت و تصویر طرف دیگر را داشته باشند و اگرچه یک ارتباط کامل حسی-عاطفی برقرار نمیشود، اما همهی پیامها و محتواهای لازم به دست مخاطب میرسد. اما این یک روی سکه است و روی دیگر آن اصلا خوشایند نیست. زندگی در فضای مجازی انسانها را تاحد زیادی منفعل کرده و بهانهای برای دور شدن آنها از هم شده است به طوری که در بحث ما و با سابقهی بدی که ایرانیها در گردهماییهای هنری دارند، انگیزههای هنرمند برای دور شدن از پاتوقهای هنری بیشتر از یک وقت تلف کردن و پول خرج کردن عادی است. او خیلی وقتها به خاطر تصورش از سازنده نبودن و منفی بودن این تجمعات است که ترجیح میدهد، خود را بیشتر در فضای مجازی سرگرم کند تا در تماس با ارتباطات واقعی قرار گیرد. اگر این رویکرد هنرمند به انزوای او ختم شود، علاوه بر آسیب دیدن زندگی روانی، عمر هنری او نیز در معرض خطر قرار میگیرد.
همانطور که قبلا در موردش بحث کردیم، هویت یک رابطهی فکری، متغیر و برههای است، یعنی در ارتباط با دیگران است که فرد تعارضات و اختلافها را حل میکند. وقتی هنرمند این تعارضات را به فضای مجازی بکشاند و از آنجا به دنبال راهحل باشد، بدون اینکه بسیاری از متغیرها و محرکها را درک و احساس کند در تماسی ضعیف با دنیای خارج، پاسخهای ناتمام و جوابهای غلط زیادی دریافت میکند. او تحت تاثیر محیط و چیزهایی که احساس میکند، بدون داشتن آمادگی عکسهایی با کپشنهای منفی به اشتراک میگذارد و دیگران نیز او را تایید میکنند. حتی این احتمال وجود دارد به خاطر خصوصیت تعارف و رودربایستی ایرانیها در تماسهای روبرو، حرفهایی در فضای مجازی به زبان آورد که در دنیای واقعی و دیدارهای مستقیم بیان نکند. بنابراین او هویتی از خود به تماشا میگذارد که اختلاف زیادی با خود واقعیاش دارد اما در عین حال بسیار وابسته به دنیای واقعی او است. او یا باید از مخاطبان خود عذرخواهی کند و یا تلاش کند به آنچه که در فضای مجازی از خود عرضه کرده است، برسد که در هر صورت لکهی سیاهی در کارنامهی فردی و هنری او محسوب خواهد شد.
الان که به اینجا رسیدهام، میبینم که حتی بزرگترین هنرمندان هم نمیتوانند همیشه به اتفاقاتی که در محیطشان میگذرد، پاسخ درست و کاملی بدهند و از طرفی نمیتوانند بیتفاوت باشند، چون دیگران از آنها انتظار موضعگیری دارند. این مساله میتواند برای هنرمندانی که شهرت کمتری دارند، سختتر باشد چون آنها برعکس هنرمندان معروف هنوز برای پیدا کردن موقعیت مناسب خود و حفظ آن مشکل دارند و از طرفی فشار بیشتری از محیط خود احساس کنند. من فکر میکنم، خیلی از این مشکلات میتوانست نباشد اگر دور هم جمع شدن و شنیدن حرف همدیگر را بلد بودیم.
نوشتهی بالا یک روز قبل از مرگ بازیگر بزرگ سینمای ایران عزتالله انتظامی به نگارش درآمد برای او خوشحالم چون در دورهای زندگی کرد که یک هنرمند میتوانست با فیلمهایش حرف خود را بزند و نیازی به جار و جنجالهای دیگر نداشته باشد. انتظامی به زیباترین شکل ممکن این کار را انجام داد و در اوج شهرت و محبوبیت رهسپار دیار باقی شد. روحش شاد و یادش گرامی.