آثار هنری زیادی هستند که ما از آنها به عنوان آثار کلاسیک نام میبریم. همهی آنها در یک ویژگی مشترک هستند: این آثار نمونههای برجستهی هنر و فرهنگ آن سرزمین هستند و مردم به آنها افتخار میکنند. در کشور ما هم فردوسی، حافظ، سعدی و... در دستهی هنرمندان کلاسیک قرار میگیرند. اما آیا این طبقهبندی ما را به مکتب ادبی کلاسیک رهنمود میکند؟ خیر، اینطور نیست.
کلاسیسیسم در ادبیات به طور مشخص در فرانسه شکل گرفت. اما تاثیری که این مکتب در رشد و موفقیت هنرمندان فرانسوی داشت، باعث توسعهی آن به شکل یک جریان فراگیر در اروپا نشد و سالهای زیادی طول کشید تا هنرمندان دیگر کشورها به موفقیتی که فرانسویها به دست آوردند، توجه نشان دهند. میتوان گفت این خواست تغییر برای هنرمند قرن 17 فرانسه یک نیاز اساسی بود، زیرا گذشتهی با شکوهی پشت سر خود نمیدید و باید با اصول و قواعدی که یونانیان و رومیان باستان با آن آثار باشکوه خود را خلق کرده بودند، هنر خود را بنا میکرد. اما در مقابل هنرمندان انگلیسی و... همچنان به هنر باروک وفادار بودند و حتی امروزه هم هستند کسانی که ترجیح میدهند به جای مکتب کلاسیک از دوران باروک حرف بزنند.
کلاسیکها برای اینکه به سطح هنرمندان باستان برسند باید از آثار آنها که زیبایی و شکوه خود را با گذشت قرنها همچنان حفظ کرده است، تقلید میکردند. این آثار به کلاسهای درس راه پیدا کرد و تلاشهای زیادی برای کشف رمز و راز آنها انجام شد و از دل آنها اصول قواعدی به دست آمد که میان هنرمند کلاسیک و رومانتیک تمایز ایجاد میکرد. هنر کلاسیک در جستجوی تعادل و کمال است و از هرج و مرج و بینظمی گریزان است. هنر کلاسیک از طبیعت انسان، آنطور که حقیقت کمال یافتهی او را نشان دهد، تقلید میکند. نباید این تقلید همراه با حشو و زواید و نمایش صفات پست انسانی باشد. اصل عقل نیز در اینجا هویدا است، زمانی به شکل خردگرایی محض است و زمانی دیگر به تحلیل تقلیل پیدا میکند. هنر کلاسیک هم آموزنده و هم خوشایند است. انتخاب کلمات با دقت و بر اساس اصل وضوح و ایجاز است. هنرمند اجازه ندارد حقیقتی که مناسب به تصویر کشیده شدن نیست و چیزی که اتفاق آن در واقعیت ممکن است اما برای هنر مضحک است در کار خود بیاورد. او باید به "حقیقتنمایی" وفادار بماند و از چیزی حرف بزند که وقوع آن برحسب ضرورت امکان دارد. همینطور باید برازندگی را در کار خود رعایت کند و به اصل "هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد" به طریق ارسطویی پایبند باشد.
اصل دیگری که در کلاسیسیسم از اهمیت زیادی برخوردار است، قانون سه وحدت است که از وحدت موضوع، زمان و مکان تشکیل شده و به خوبی در تراژدیهای یونانی نمایان است. وحدت موضوع جلوی هنرمند را برای پرداختن به حوادث فرعی میگیرد. در وحدت زمان اجازه داده نمیشود، حوادثی خارج از ظرف زمانی که به اثر قابلیت تماشایی شدن میدهد، روی دهد. این موضوع به شکلی دیگر در اصل وحدت مکان اتفاق میدهد و از روایت مکانهای متعدد، دور و بافاصله که به ساختار و شاکلهی اثر آسیب میرساند، جلوگیری میکند. از مهمترین شاعران و نویسندگانی که به این مکتب رو آوردند میتوان به مولیر، لافونتن، راسین و بوالو اشاره کرد.