تا حالا به این فکر کردید ما چقدر زمان و انرژی خودمان را برای اینکه تبدیل به کس دیگری شویم، تلف میکنیم؟ مقیاس هایی که برای خود تعریف میکنیم ما را به تقلید و تکرار می کشاند بدون اینکه رنگ و بویی از ما در آن دیده شود. ناامید و نگران میشویم که چرا اتفاقات مطابق میل ما پیش نمی رود در حالی که اجازه تنفس را از جسم و جان خود گرفته ایم. مدام باید برای متر و معیاری که مال ما نیست، تلاش کنیم. در حالی که هیچکس غیر از خودمان را هم نداریم که برای ما دلسوزی کند و مرهمی برای غم ها و دردهای ما باشد. آخر روز یک آدم خسته هستیم که نای رفتن به رختخواب را هم نداریم. و تا وقتی که این لنز نگاه دیگری بر روی چشمان ما هست، قصه همین است. اگر کار خلاقانه ای در زندگی دارید مراقب باشید. باید قوه سنجش خود را به اندازه نیروی خلاقه ای که دارید تقویت کنید. باید شهامت عبور از ناملایمی ها را پیدا کنید. دنیا پر شده از آدمهای ناامید و بی هدفی که آماده اند شکست شما را ببینند. آنها میخواهند با عینک خود شما را به دام بیندازند و از شما یکی مثل خود بسازند. شاید روزی از نگاه آنها آدم موفقی شدید، ولی آن روز هیچ حرف بدرد بخوری برای گفتن نخواهید داشت. عبور از آنها شهامت فکری میخواهد. بیایید یک بازی کنیم...
همه دور هم در یک دایره می ایستیم. نفر اول شروع میکند و بدون اینکه ضربه ای بزند با پانتومیم وانمود میکند به نفر کناری خود دارد ضربه ای می زند. این میتواند از ناز کردن تا محکم ترین ضربات باشد. نفر دوم این ضربه را میگیرد و با احساس آن حالتش عوض می شود و در ادامه آن را به حرکت و ضربه متفاوت دیگری تبدیل می کند. این بازی به همین ترتیب تا نفر آخر ادامه پیدا میکند.