ویرگول
ورودثبت نام
baharenouri65
baharenouri65
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

همه جا شعر بود

به دنبال جزوه مذاکره بودم.هر سوراخ سنبه ای رو که بگی گشتم اما نبود ولی چیزی که بیشتر از همه پیدا کردم شعرها و نثرهای زیبایی بود که دوستانم لابلای جزوه های مختلف برام نوشتند و خاطرات مختلفی برایم زنده شدند.

شاید چهره آن دوست حتی یه ذره هم یادم نباشه اما شعرش و احساسی که اون لحظه داشتم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم.

برخی از آن کلمات نغز رو خواستم باهاتون به اشتراک بزارم.

" عشق است که سر ریز حقایق شده است

زرد است که لبریز دقایق شده است

عاشق نشدی وگرنه می دانستی

پاییز بهاریست که عاشق شده است"

یا

" از پاسخ من معلمان آشفتند

از حنجره شان هر چه در آمد گفتند

اما به خدا هنوز هم معتقدم

از جاذبه ی تو سیب ها می افتند.

یه شعر جالب دیگه

"هر کس به طریقی دل ما...الا تو

من آمدم و دروغ گفتم یا تو

با این همه من هنوز هم می گویم

لا حول و لا قوه الا با تو"

یا

" خاک آمده ام که یار صحرا باشم

ماهی شده ام که دام دریا باشم

نه فکر نکن فرشته بودن بد بود

آدم شده ام که جفت حوا باشم"

یا

" آدم عاشق می شه حوا می گیره

می گن سیب و نگیر آقا می گیره

حالا که گند این کارش دراومد

خدا تاوونشو از ما می گیره"


پی نوشت :دوستم نوشته سر کلاس کارآفرینی هستیم خانم قنبری داره ما رو بازی می ده.ساعتم ده دیقه( دقیقا همین رو نوشته) به یازدهه.سربلند باشی بهاره جونم

امضا گودرزی

۸۷/۰۹/۲۲



امیدوارم همه دوستانم هر جای این کره خاکی هستند،سلامت و سربلند باشند.

ارادتمند

بهاره نوری


quot quotشعرنویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید