bahar s
bahar s
خواندن ۲ دقیقه·۱۵ روز پیش

سفردرزمان

#پرداخت_مستقیم_پیمان

ربات هوشمند پيمان با گستردگي وسرعت خيره کننده اي پرداخت هاي شهروندان را انجام ميداد ،سالها بود که کسي اضطراب فراموش کردن قبض ها وصف هاي پرداخت ودرگيري با رمز وکارت ودنگ وفنگ هاي اينچنيني به ياد نمي آورد .فقط هراز چندگاهي افراد مسن تر خاطرات کوچکي درباره فراموشي قبض ها ومهلت هاي تمام شده وجريمه هايش تعريف مي کردند وديگران بدون تصوري دقيق از اين موضوعات انگشتشان را کسري از ثانيه روي صفحه گوشي ميزدند و هر چه که به ياد دارند ونداردند پرداخت ميشد ،بدون سوال و غرغر اضاففه!

زمان و انرژي صرفه جويي شده در تالار صلح با کره زمين با برنامه ريزي دقيق صرف فعاليت هاي حفاظت از محيط زيست شده و کاهش جابه جايي هاي غير ضروري ترافيک را به حد زيادي کاهش داده و نگراني هاي هميشگي بابت ارجاع هزينه و اخلال در ارسال رمز واشتباهات بانکي تقريبا به صفر رسيده است،پيمان با ظرافت بي نظيري کليک هاي کوچک و رضايت بخش اهالي را با ضرب آهنگ پرانرژي و سريعش انجام ميدهد واشتباهات کوچک و غبار آلود گذشته حالا آهنگ رضايت و تصوير روح نواز لبخند آرامش شده اند .

دريکي از سفرهاي سريع و بي معطلي پيمان براي رساندن پرداخت ها يک جهش زمامي عجيب اورا به سرزميني ناشناخته رساند ،جايي که از اجدادش شنيده بود ،سرزميني پراز قبوض و فيش هاي کاغذي!پراز اعداد ورموز وپيامک هاي پرداخت و مسيرهاي خسته کننده پرداخت و درميان همه اين عجايب چيزي که بيشتر از همه اذيتش ميکرد اين بود که انگار جهان روي دور کند رفته بود وهمه چيز با سرعت حرکت حلزون درجريان بود.پيمان که همچنان انشعبات سريعش درجهان خودش درحال انجام وظيفه بودن از اختلاف سرعت بدن ودست هايش تعجب کرده و تصميم گرفت سريعتر از آنجا خارج شود ،ناگهان توجهش به درخت تنومندي جلب شد که در ميان آبشار قبوض ايستاده وبا چهره اي درهم به اطرافش نگاه ميکرد ،پيمان نزديک شد وعلت اين درهم رفتگي را سوال کرد،درخت به سيل قبوض و کاغذ هاي باطله و اوراق پرداختي که از يه تپه سياه رنگ در دور دست جاري شده بود اشاره کرد و کمي شاخه هايش راکنار زد تا پيمان درختان قطع شده پشت سرش را ببيند .پيمان يکي از دست هايش را به سوي درخت دراز جرد وگفت:نگران نباش درآينده ي نزديک تمام اين اتفاقات به يک کليک ساده تبديل مي شود وتو و دوستانت ميتوانيد همينطور زنده و سبز بمانيد،درخت لبخندي زد و برگي سبز به پيمان داد و چشمهايش را بست ،پيمان بسرعت دور شد و با سرعت بيشتر رويش آن برگ را در تمام وجودش دواند وبا قدرت بيشتر از گذشته پيش رفت ،درست شبيه به ابرقهرمان جديدي که بر بام شهر متولد مي شود و چشمهايش را به جهاني بهتر دوخته است،جهاني بدون دغدغه هاي ويرانگر که زمان بيشتر براي کنارهم بودن ميسازد...

ربات هوشمندمحیط زیستپرداخت مستقیمپیمانپرداخت_مستقیم_پیمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید