بهرام شریفیان
بهرام شریفیان
خواندن ۲ دقیقه·۷ سال پیش

شهرام شیدایی

شهرام شیدایی ...
شهرام شیدایی ...

تولد ۲۳خرداد ۱۳۴۶ سراب - سرطان عشق

مرگ ۲آذرماه ۱۳۸۸ تهران - سرطان مری

۷۷-۱۳۷۱ همکاری با گروهِ فرهنگِ فارسی در مرکزِ نشرِ دانشگاهی

۷۹-۱۳۷۸ مدیریت فرهنگیِ انتشاراتِ کلاغ

۱۳۸۱ شرکت و سخنرانی در گردهمایی تجربه‌های‌ترجمه در‌ دانشگاه کراکوف‌ لهستان

۱۳۸۲ همکاری با دانشنامه‌ی ادب فارسی (تألیف و ترجمه‌ی مدخل‌هایی از ترکی آذری (سیریلیک و عربی) و ترکی استانبولی (عثمانی و معاصر) برای جلد پنجم و ششم)

۱۳۸۲ تأسیس و مدیریتِ مؤسسه‌ی انتشاراتیِ کلاغِ سفید

۱۳۸۶ شرکت و سخنرانی در اولین سمپوزیوم بین‌المللی ترجمه و نشر ادبیات ترکی در دانشگاه بغاز ایچی استانبول ـ ترکیه

۱۳۸۷ شرکت و شعرخوانی در گردهمایی بین‌المللی شعر در اَسکی‌حیصار ـ ترکیه

۱۳۸۷ شروع دردها و ناراحتی‌های شهرام و نهایتا تشخیص بیماری سرطان مری، تحمل چهار عمل جراحی و از دست دادنِ مری و معده طی ۱۱روز

آنچه از او باقی مانده است؛

۱۳۷۳ آتشی برای آتشی دیگر (مجموعه‌شعر)

۱۳۷۶ آدم‌ها روی پل؛ ترجمه‌ی گزیده‌ای از شعرهای ویسواوا شیمبورسکا به همراه مارک اسمو‍ﮊنسکی و چوکا چکاد

۱۳۷۶ شاید دیگر نتوانم بگویم؛ ترجمه‌ی مجموعه‌شعر صالح عطایی: بلکه داها دئینمه‌دیم (متن دوزبانه‌ی ترکی‌فارسی) به همراه چوکا چکاد

۱۳۷۹ خندیدن در خانه‌ای که می‌سوخت (مجموعه‌شعر)

۱۳۷۹ پناهنده‌ها را بیرون می‌کنند (مجموعه‌داستان)

۱۳۷۹ گردآوری مجموعه داستانِ ثبتِ نام از کسانی که سوار کشتی نشده‌اند، آنتولوژیِ داستانِ ایران، جلدِ یک

۱۳۸۳ رنگِ قایق‌ها مالِ شما؛ ترجمه‌ی گزیده‌ای از شعرها و داستان‌ها به همراه شناخت‌نامه‌ی اورهان ولی

۱۳۸۶ چاپِ دومِ خندیدن در خانه‌ای که می‌سوخت

۱۳۸۵ انستیتوی تنظیم ساعت‌ها (ترجمه‌ی رمان) اثر احمد حمدی تان‌پنار

۱۳۸۷ سنگی برای زنده‌گی و مرگ (آخرین مجموعه‌شعر شهرام)

۱۳۸۷ کسی وقت ندارد او بمیرد (مجموعه‌داستان)

۱۳۸۸ دلی‌لرین کؤلگه‌سی (مجموعه‌شعر ترکی)

۱۳۸۸ خواننده‌ی کور (خوانش تجربی آثار صادق هدایت با محوریتِ بوف کور) نوشته‌ی اوغوز دمیر آلپ، ترجمه به همراه خدیجه گلجان توپکایا

۱۳۸۹ گیل گمش در پی جاودانگی؛ ترجمه ای از گزیده شعرهای ملیح جودت آندای


آزادی كه بپذيری
آزادی كه بگويی نه
و اين
زندان‌ِ كوچكی نيست.
آزادی كه ساعت‌ها دست‌هايت در هم قفل شوند
چشم‌هايت بروند و برنگردند ، خيره ! خيره بمان
و ما اسمِ اعظم را به كار می‌بريم:
ــ اسكيزوفرنيك.
آزادی كه كتاب‌ها جمع‌شوند زيرِ ديركی كه تو را به آن بسته‌اند
و يكی‌شان
آتش را شروع كند.
آزادی كه به هيچ قصه و شهر و كوچه‌ای
به هيچ زمانی برنگردی
و از اتاق‌های هتل
صدای خنده به گوش برسد.
چه چيز ميان‌ِ آدم‌ها عوض شده ؟
نمره‌ی كفش‌‌ها ، نمره‌ی عينك‌‌ها ، رنگِ لباس‌ها
يا رنج كه هيچ تغييری نمی‌كند ؟
خنديدن
در خانه‌ای كه می‌سوخت :
ــ زبانی كه با آن فكر می‌كردم
آتش گرفته بود .
ديگر هيچ فكری در من خانه نمی‌كند
شايد خطر از همين‌جا پا به وجودم می‌گذارد .
سكوت كلمه‌ای‌ست كه برای ناشنواييمان ساخته‌ايم
وگرنه در هيچ‌چيزی رازی پنهان نيست .
كسي عريان سخن نمی‌گويد
شاعران‌ِ باستان‌شناس
شاعران‌ِ بی‌كار ، با كلماتی كه زياد كار كرده‌اند .
چه چيز ما را به چنگ زدن‌ِ اشيا
به نوشتن وادار می‌كند ؟
ما برای پس گرفتن‌ِ كدام « زمان » به دنيا مي‌آييم ؟
آيا مـُردن‌ِ آدم‌ها
اخطار نيست ؟
چرا آدم‌ها خود را به گاو‌آهن‌ِ ‌فلسفه می‌بندند ؟
چه چيز جز ما در اين مزرعه درو می‌شود
چه چيز ؟
من از پيچيده شدن در ميان‌ِ‌ كلمات نفرت دارم
چه چيز ما را از اين توهّم ــ زنده‌بودن ــ
از اين توهّم ــ مُردن ــ نجات خواهد داد ؟
پرنده يعنی چه
از چه چيزِ درخت بايد سخن بگويم
كه زمان در من نگذرد ؟
خنديدن
در خانه‌ای بزرگ‌تر
كه رفته‌رفته زبانش را
خاك از او می‌گيرد
و مثلِ پارچه‌ای كه روی مُرده‌ها می‌كِشند
آن را روی خود می‌كِشد .


از مجوعه‌ی "خندیدن در خانه ای که می سوخت"
شهرام شیداییشعربیوگرافیشاعرادبیات
نویسنده ای بازنشسته، معماری اخراجی، کارگردانی انصرافی، عکاسی بدون دوربین، باریستایی خسته، شاعری پاره، گرافیستی پاره وقت و البته انسانی تمام وقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید