ویرگول
ورودثبت نام
Ali Bahrami
Ali Bahrami
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

سلامتی و بیماری؛ آن هم روانی

سلام به همه

وقتی یه مشت پزشک این طوری زل می زنن بهت، باید ازشون بترسی!
وقتی یه مشت پزشک این طوری زل می زنن بهت، باید ازشون بترسی!


«دوستانم، من عادله هستم، ممنون از تماشای این ویدئو ...»

این جمله رو اگه تو کانال خود آگاهی با عادله عضو شده باشید، عادله با همکاری اشو، کرده تو مختون.

من حقیقت عادله رو نمی شناسم، و برام هم مهم نیست که کی هست یا نیست؛ فقط ازش سپاسگزارم.

داشتم این ویدئو رو از اشو در مورد سلامتی و بیماری گوش می دادم. اسمش «تعریف سلامت و سلامتی» هست. حتما گوش بدید و تلاش های عادله رو با لایکتون سپاسگزاری کنید.

چیزی که اشو داشت می گفت رو می پسندم. می گه تمام سیستم پزشکی حول موضوع سلامتی هست، ولی هیچ پزشکی تعریفی از سلامتی نداره. اون ها یه کتاب در مورد انواع بیماری ها دارن (اسم کتابش هم ICD-11 هست)، هزاران هزار صفحه در مورد بیماری ها نوشته شده و دسته بندی شده و نشانگان ارائه شده، ولی در مورد سلامتی، خیر.

اشو می گه علت این امر اینه که سلامتی یه موضوع درونیه، ولی بیماری یه چیز بیرونی. در واقع انسان غافل چون به خودش دسترسی نداره، تعریفی از سلامتی هم نداره. برای همین مجبوره که دست بندازه به بیرون و با ضد سلامتی، یعنی بیماری، سلامتی رو تلاش کنه تعریف کنه.

تلاش انسان ها در زمینه ی تلاش برای تعریف سلامتی، مثل تلاش کاستاندا برای فرموله کردن عرفان سرخ پوستیه. همون طوری که دن خوان رو حرص می داد و با دفتر دستک نوشتنش همه جا می رفت. هزاران صفحه متن در مورد سالک و تولتک نوشته، ولی دن خوان شاید هیچ وقت دنبال چنین چیزی نبود.

تعریف های مبتنی بر نشانگان ذات و اصل سیستم پزشکی رو شکل می ده. نشانگان یعنی مجموعه ی نشانه؛ علایم ظاهری؛ این که مثلا تب دارید یا نه، تغییرات قابل اندازه گیری مثل تعداد گلبول های سفید خونتون، تورم توی گلوتون. نشانه هر چیز قابل اندازه گیری به صورت فیزیکی هست. معمولا هم تغییرش مورد توجهه. این طوری پزشکا طبابت می کنن. اگه شما آبریزش بینی، خلط پشت گلو، تب و بی حالی داشته باشید، احتمال زیاد سرما خوردید. پس این داروها رو باید مصرف کنید تا خوب بشید. همین. خیلی علمی بنظر نمی رسه. نیست؟

تو بحث سلامت روان هم همینه. هیچ اجماعی در مورد روان وجود نداره. تبیین های سیستم های درون روانی مال اول قرن بیستم هستن و ایراد آشکار عدم علمی بودن و تجربه ناپذیر بودنشون، انسان ها رو به همین تبیین های مبتنی بر نشانگان سوق داده. این که روان چی هست الان اصلا مهم نیست! تلاش امروز بشر این هست که مثلا افسردگی رو به چند تا نشانه (مثلا اگه خواب کم یا زیاد شده باشه، غذا کم یا زیاد شده باشه، تغییر در عاطفه به صورت چشم گیر رخ داده باشه، بی حوصلگی داشته باشید) تقلیل بده ( که اگه برید چک کنید قاطبه ش رو دارید یا می تونید برای خودتون بسازیدش) و بعد براش دارو هایی با عوارض وحشتناک تجویز کنه. و در نهایت این که خوب می شید یا نه هم مهم نیست. چون معیاری برای خوب شدن یا نشدن وجود نداره.

البته این متن رو که شروع کردم عمده ی فکرم این بود که از نگاه من که سه ترم روانشناسی خونده، همه آدم ها دیوونه ان. اصلا آدم سالم واقعی سراغ ندارم. آدم های بزرگی رو دیدم، آدم های قشنگی رو دیدم، ولی آدم سالم، به یاد ندارم.

زیر ماسک های اجتماعی قشنگمون، موجودات زشتی زندگی می کنن. انکارشون نکنیم. فرافکنی شون نکنیم. وجودشون رو بفهمیم، سعی در آگاه شدن کنیم، سعی کنیم کم کم آدم بهتری بشیم. با پذیرفتن این ها آدم بهتری می شیم.

و زیر این موجودات، نور خداست. زیر این ها، اشرف مخلوقات، انسان حضور داره. خدا وجود داره.

یاعلی (ع)

سلامتیبیماریاوشوروانشناسیانسان شناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید