ویرگول
ورودثبت نام
آثار برات
آثار برات
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

مفهوم زندگی و واقعیت های آن

در نهایت آرامش، بی توجه به آنچه هستیم و یا آنچه فکر میکنیم هستیم، پیش می رود.

همیشه همین بوده است و همین گونه هم خواهد بود.

«زندگی»؛ بی تفاوت ترین جریانی است که در حال تجربه اش هستیم. بی تفاوت به حال ما و موقعیت ما پیش می رود. خرید کتاب تکه هایی از یک کل منسجم

زندگی تمام آن چیزی است که نمرده است. زندگی در مقابل مرگ نیستی قرار می گیرد و اشاره به هستی ای ممتد دارد که همچنان زندگی را تجربه می کند.

زندگی جریانی است که همراه با ما زاده می شود و روزی که می میریم ما را ترک خواهد کرد.

این جریان از همان ابتدا باعث رشد ما می شود تا سن بلوغ هم به رشد جسمی و هم به رشد روانی ما کمک می کند و پس از آن رشد تنها در بعد روان می تواند ادامه پیدا کند. البته اگر با این رشد همراه شویم و از تجربه پنهان این رشد نترسیم.


درد و رنج بخشی از زندگی است


رنج از سه جهت ما را تهدید می کند. از طریق جسم که می دانیم از دستش می دهیم و روزی نابود می شود.از طریق جهان بیرون که می دانیم نیرویی است خارج از کنترل ما و غیر قابل پیش بینی و این موضوع ما را به شدت می ترساند. و از طریق «روابط ما با دیگران این رنج شاید بزرگترین و سخت ترین نوع رنج باشد.»

ما آدم های تبدیل کردن دردها به رنج هایی چند ساله ایم. این جمله که «انسان ها رنج میدهند و زندگی رنج است» جمله دقیق و منطبق با واقعیت نیست.حقیقت این است که ما درد را حس میکنیم. زندگی می تواند «دردآور» باشد اما رنج نتیجه فرار ما از حس کردن درد است. پیشنهاد خرید کتاب های روانشناسی...

درد دقیقاً آن چیزی است که مخالف میل ما باشد.میل به داشتن چیزی که نمی توانیم داشته باشیم.

مثلا ما میل داریم که همه ی آدمها با ما خوب باشند و از ما خوششان بیاید و این اتفاق نمی افتد و این دردناک است.

ما میل داریم که جوان بمانیم اما این همیشگی نیست.یا میل داریم که تنها نباشیم ولی اکنون تنهاییم.

در واقع چیزی که میل ما نباشد، درد است. چیزی که اکنون می خواهیم ولی دنیا آن طور که ما دوست داریم پاسخ نمی دهد. دردناک است و اسم این مواجهه با واقعیت و تعارضش با میل ما «درد» نام دارد.

و ما همیشه در معرض این درد هستیم. اما روشی که ما به درد پاسخ می دهیم همیشه درست نیست.


از دست دادن جزیی از جریان زندگی است

از دست دادن فرصت ها جز جدایی ناپذیر زندگی ما است. نمی توان با این موضوع مبارزه کرد و حسرت خوردن تنها واقعیت را از ما دور می کند. حسرت دردی را از ما دور می کند که باید درکش کنیم و اجازه دهیم که از بدنمان عبور کند .

ما به زندگیمان برسیم و تا آن فرصت کارش تمام شود و برود برود و جزیی از گذشته ای شود که قرار نیست مدام با حسرتی داغ شود. به هر حال فلسفه ی زندگی هر چه که باشد گویی با از دست دادنی دائمی عجین است. که راه فراری از آن نیست و قطعاً این از دست دادن ها آسان نیست. اما آن قدرها غیر قابل تحمل هم نیست. ما از دست می دهیم، پدر و مادرهای ما هم فرصت های زیادی را از دست داده اند. قرار است کودکان ما هم از دست بدهند.

برای دست کشیدن و رها کردن موقعیت و یا شخصی باید اول از دست دادن را به نوعی تجربه کنیم. یعنی باید از دست دادن را حس کنیم و برای این حس کردن باید بتوانیم واقعیت های دنیا را آنگونه که هستند ببینیم. ما برای هر به دست آوردنی چیزی را از دست می دهیم. برای به دست آوردن خانه بزرگتر احتمالاً باید بیشتر کار کنیم و آزادی و راحتی گذشته را از دست میدهیم.

برای دیدن ازدواج فرزندانمان بودن آنها را در خانه از دست می دهیم.برای داشتن مویی کوتاه لذت بافتن مویی بلند را از دست می دهیم. به هر حال در هر به دست آوردنی نوعی از دست دادن وجود دارد. و باید که برای به دست آوردن یک رابطه یا یک موقعیت دیگر باید رابطه قبلی و موقعیت قبلی خود را از دست بدهیم.


زندگی بسیار انعطاف پذیر است


بعد از از دست دادن هایمان فرآیند انطباق پذیری ما با شرایط جدید شروع می شود. «انطباق پذیری» فرآیند عجیبی است. دردآور اما کمک کننده است. ما کم کم عادت میکنیم که زخمها را ببینیم و حرکت کنیم آدمها را از دست را بدهیم و حرکت کنیم.

ما عادت می کنیم که برای حرکت به جلو راهی پیدا کنیم و این زمانی اتفاق می افتد که شرایط را بپذیریم و اجازه دهیم زندگی در درونمان به جریان خودش ادامه دهد، حتی اگر زندگی در بیرون از ما شبیه آن چیزی نیست که می خواستیم. همیشه زندگی با آن چیزی که ما میخواهیم منطبق نیست.

این جزیی از واقعیت های تلخ زندگی است. اما ما قدرتی داریم که به ما کمک می کند با تفاوت بین چیزی که می خواهیم و چیزی که واقعاً وجود دارد کنار بیاییم. این قدرت هر چه که است و هر اسمی که دارد ما را برای انطباق پذیری با شرایط جدید آماده می کند. به همین علت است که حتی در سخت ترین و آشوبناک ترین شرایط هم زندگی جریان دارد. زندگی جریان دارد؛ چون انطباق پیدا میکند و راه دیگری برای بقا می یابد.


معرفی پونه مقیمی نویسنده ی کتاب تکه هایی از کل منسجم

پونه مقیمی نویسنده ی کتاب تکه هایی از یک کل منسجم روانشناس و روانکاو است. او در سال 1361 در تهران به دنیا آمد. تحصیلات او در رشته ی روانشناسی بالینی می باشد. هدف پونه مقیمی از نگارش کتاب «تکه هایی از یک کل منسجم» تاکید بر شناخت، پذیرش، دوستی و آشتی با خود است.


کتاب های مرتبط با مفهوم زندگی و واقعیت های آن



از کتاب تکه هایی از یک کل منسجم/ منبع/ baratbooks.com

زندگیمعنای زندگیرهایی از رنجخودسازیخودشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید