فنجان قهوه توقفسه کتابخانه کنار رمان کلیدر دو علاقمندی افراطی من در این دنیا هر دو تلخ و هر دو یاداور تلخی های زندگی تلخی قهوه خیلی وقتهاکمک کرده تلخی ادمها و حرفهاشون کمتر اذیتم کنه ولی بوی مست کننده ان برای من یاداور ادمهای خوب این دنیاست ادمهایی که بوی معرفتشان بوی بودنشان از هر جا حتی زمانیکه فقط به انها فکر میکنی هوش از سرت میبرند و حال خوش بعد خوردن قهوه مثل بودن با کسانی هست که حتی بعد از رفتنشان نبودنشان تا مدتها خیلی ریز و قشنگ حسشان تو تمام وجودت جاری هست
تلخی قهوه به نظر من بهترین بخش آن میباشد درسته بعد یه مدت عادی میشه وشاید دیگه اذیتت نکنه مثل نامهربونی ادما بعد یه مدت عادی میشه این تلخیشون حرفهاشون زهر کلامشون اذیتت میکنه ولی عادی میشه و چقدر سخت است عادی شدن آدمها برای هم نه بوی بودنشان نه عطرشان هیچ کدام مهم نیستند کاش به اینها عادت نکنیم راستی ما برای دیگران هم عادی شده ایم؟؟؟