مهبا
مهبا
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

عکس بو دار

غذاخوری والت دیزنی
غذاخوری والت دیزنی

چند دقیقه‌ای هست که زل زدم به عکس سیاه و سفیدی از غذاخوری والت‌دیزنی، بو نمیده که! تازه سیاه‌ و سفیدم هست اگه رنگی بود باز یه چیزی. گفته بودن بیشتر آدمای این تصویر میشناسید و باهاشون تو بچگی خاطره داشتین هرچی نگاه میکنم غیر از اون کله‌ی گوفی کسی رو نمیشناسم، اونم حتی نمیشناسم فقط اسمشو میدونم تنها خاطره‌ای هم که ازش دارم جلد دفتر ریاضی دبستانمه که اصلا دوسش نداشتم و به نظرم پسرونه بود، آخه گوفی هم سکسیستی میشه؟ نگاه میکنم به عکس، چشمامو میبندم و بو میکشم فقط یه‌کمی بوی قهوه خودم که دیگه داره سرد میشه میاد، اونم گذا شتم کنار دستم که ژست نویسندگی بگیرم بلکه مغزم بیشتر یاری کنه. نوچ! فایده نداره . چشمامو باز میکنم شایدم آدم باید ببینه و بو بکشه با چشم بسته که نمیشه. اون گوشه سمت راست تصویر یه مرد عینکی کراوات زده وایساده که سیگار برگ گوشه لبشه، سیگار بو داره میدونم، اما نه من تا حالا سیگار برگ کشیدم نه دور و بریام نهایتش بهمن بوده و یه روز هم که بارون میومد و می‌خواستیم خیلی به خودمون حال بدیم نفری یه نخ کاپیتان بلک، ولی خب اونم سیگاره دیگه حتما از همون گوشه بوی دود و خاکستر گس سیگار داره توی فضای غذاخوری پخش میشه . باز چشم میچرخونم روی چهره افراد توی عکس، نیش باز دختری که احتمالا سفیدبرفی باشه توجه منو جلب میکنه به نظرم با این دک و پوز حتما عطر خوبی هم زده باشه بو میکشم بوی همون عطری رو میده که چند روز پیش به اصرار یه دختر مغازه دار توی عطر فروشی تست کردم بوی خوبی داشت بوی گل یاس با کمی شامپو بچه، یه بوی تمیز و لطیف که البته بعد از شنیدن قیمت عطر متوجه شدم خیلی هم لطیف نیست و به بهونه‌ی حالا ما میریم دورامون میزنیم و برمی‌گردیم به سرعت محل رو ترک کردم. سفیدبرفی هم بوی همون عطر گرونه رو میده، پشت سرش یه پسر لاغر سیاه پوسته، تو از کجا فهمیدی سیاه پوسته مگه عکس سیاه و سفید نیست؟ خب باشه! رنگ پوست آدما از چهره‌شون معلومه البته اینکه لباس سرخ پوستی پوشیده هم توی تشخیص من بی تاثیر نیست. لباس سرخ پوستی پوشیده بعد سیاه پوسته؟ تازه احتمالا اسمش هم ابر سفید باشه مثل همون سرخ پوسته تو پزشک دهکده اونجا به نظرم سرخ پوستا بوی دود میدادن چون همیشه داشتن دور آتیش یه کارایی میکردن. ولی این پسره که تو عکسه به نظرم بوی گند عرق میده همون بویی که تو مترو وقتی از فشار جمعیت دماغت زیر بغل نفر جلویی گیر میکنه میزنه توی دماغت. آخه مرد حسابی اینجا که دیگه فیلمبرداری نیست یه چیزی بکن تنت خفه‌مون کردی، اصلا شاید بخاطر بوی تو اون پشت سریت کلاه مثلا فضانوردی رو از کله‌اش در نمیاره! ای بابا حداقل نکردن یه غذای گرم بدن دست این بازیگرای زحمتکش که بوش بپیچه توی عکس . اونا که پشت میز نشستن هم احتمالا چایی میخورن چای ایرانی هم ندارن این غربیا حداقل از عطر چای لاهیجان بنویسم . باز بو میکشم، از حق نگذریم همه‌ی غذاخوری‌ها از سلف دانشگاه گرفته تا ناهارخوری والت‌دیزنی بوی مخصوص به خودشون دارن، بوی روغن مونده و سوپ میدن، بو بکش این عکسه هم همین بو رو میده!

داستانبخونبنویسخلاقیت
نوشتن از من برای من
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید