بهنام
بهنام
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

ایدئولوژی و زیبایی


خانم دکتر زهرا رهنورد دو سال قبل از انقلاب کتابچه‌ای را در آمریکا پیرامون موضوع حجاب منتشر می‌کند و به تاثیر از اندیشه‌های علی شریعتی می‌نویسد:

آری هموطن! خواهرم! برادرم! ای همه مستضعفین سرزمینم! حجاب مرا ببین و در کنارش عصیان بر ضدنطامهای باطل، بر ضد تمام ارزشهای کثیف قدرت، ثروت، زیبایی؛ بر ضد تلقیهای غیرانسانی و سودپرستانه و شیءوار از زن و از انسان؛ بر ضد ذلت، استثمار، قرض، تبلیغات منحط و خواب‌آور، عصیان بر ضد طبقات ستمگر، بر ضد قدرتهای حاکمه خونخوار، بر ضد فرعونها.

طبق گفته‌های علی شریعتی در دهه‌ی چهل و اوایل پنجاه دو نوع نگرش اصلی به زن وجود دارد. یکی همان نگرش سنتی و اُمُل و عقب افتاده و پوسیده، و دیگری الگوی زن مترقی و چُسان فُسان فرنگی. الگوی سوم به قول شریعتی حاصل ترکیب معایب دو الگوی قبلی است. یعنی زنی که شبیه فاحشه‌های فیلم فارسی هم چادر بر سر دارد و آقا بالا سر غیرتی دارد و هم به طور همزمان، همان آقا بالا سر او را در معرض نمایش و فروش برای مردان غریبه قرار می‌دهد یا در بهترین حالت زنی که کالاهای آرایشی می‌خرد. این زن هم مملوک مرد است و هم کالای عرضه و فروش، هم چادر بر سر دارد و هم متقاضی مصرف‌گرای سرخاب و سفیداب در رقابت برای حفظ زیبایی.

الگوی چهارم که شریعتی و به تبع آن دانشجویان انقلابی ضد امپریالیسم مقیم ممالک امپریالیست دنبالش بودند زنی است که محسنات زن سنتی و فرنگی را بدون داشتن معایبش دارد. این «زن کامل» هم در جامعه مشارکت فعالانه دارد و هم دارای اصالت است. و به بیانی خودمانی‌تر، هم کارمند است و هم حجاب ایدئولوژیک بر سر دارد. هم در اسارت پدرسالاری و ناموس‌پرستی و مردان غیرتی به سر می‌برد و هم درس می‌خواند و به کلاس زبان و کاراته می‌رود و پا به پای مردان مبارزه می‌کند و به قول رهنورد صرفا دنبال شوهر و بچه‌داری و آشپزی نمی‌گردد.

عجیب اینجاست که بعد از جمع کردن این دو نقیضین، همان تعبیر «شیءوارگی» در نظام سرمایه‌داری که این روشنفکران در مورد زنان غربی به کار می‌بردند، که مثلا زیبایی‌شان به مثابه کالای لوکس به فروش می‌رود و پشت ویترین مُد و سینما قرار می‌گیرند، در مورد الگوی چهارم هم صدق می‌کند و زن به عنوان نیروی کار ارزان قیمت عرضه می‌شود.

از مقایسه‌ی تحولات غرب و ایران نکته‌ی بسیار راهبردی که برداشت می‌شود همین عنصر زیبایی است که در تلقی ایدئولوژیک از حجاب، همانگونه که در سخنان رهنورد روشن است، پس زده شده و از چهره‌ی زن زدوده می‌شود.

در تغییر و تحولات غرب در سی سال اخیر می‌بینیم که معیار زیبایی به کلی دچار انحراف شده است:


در جنبش مثبت نگری نسبت به اندام (Body Positivity) چاقی و زشتی و کثیفی نه به عنوان بیماری جسمی-روحی بلکه به عنوان شکل «متفاوت» دیگری از سلامتی انگاشته می‌شود تا از این راه این افراد همچنان به مصرف بی‌رویه‌ی محصولات ناسالم غذایی ادامه دهند. این مشابه شکل‌های دیگر Diversity است که تلاش دارد تا سیاه پوستان و سرخ پوستها و زردپوستها و قهوه‌ای پوستها، زنان، افراد دارای انحرافات جنسی، معلولین و همه‌ی شکل‌های دیگر مستثنی شدگان را به عنوان جامعه‌ی مصرف یا به عنوان نیروی کار ارزان ولی با حقوق و امتیازات ویژه وارد بازار نماید.

گفته‌ی مشهوری هست که وقتی جامعه قطب‌نمای اخلاقی اش را از دست بدهد از درون فرو خواهد پاشید. آن چیزی که خوب یا بد را نشان می‌دهد یا آن قطب‌نمای اخلاق، در واقع یک نظام ارزشی است که از سنت‌ها و شرع و تجربیات تاریخی نشات می‌گیرد. اما آن عقربه‌ای که جهت خوبی و بدی را نشان می‌دهد زیبایی است.

خوبی و زیبایی همیشه با هم اند. به قول سعدی، تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی، دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی. هر جا چیزی زیباست همان خوب است یا حداقل در تلقی مردم خوب انگاشته می‌شود. به طوری که پر طاووس «هر کجا پای نهد دست ندارندش پیش» و کسی دست رد به زیبا نمی‌زند.

اما درک انسان‌ها از زیبایی خود متاثر از رسانه هم می‌تواند باشد. مثل آن داستان ابلیس که شخصی او را در خواب می‌بیند و در می ‌یابد که شیطان چقدر زیباست. در حالیکه او را در داستان‌ها و روایات به شکل دیو زشت و سیاه مجسم کرده‌اند. پس از شیطان می‌پرسد راز این چیست و او می‌گوید که این سیاهی و زشتی تصویر من نیست ولی دشمن مرا همانطور که بخواهد در نظر شما مصور می‌کند «ولیکن قلم در کف دشمن است».

در ایران نیز مشابه غرب، این فرایند ایدئولوژیک در جهت نفی زیبایی و تغییر تلقی افراد از چیزهای خوب یا زیبا حرکت می‌کند.

امروزه بروز صفات مردانگی سمی یا تاکسیک شمرده می‌شود و مردان به سادگی جرات ابراز خصوصیات مردانه‌ی خود را ندارند. یا زنان به همین صورت امکان زن بودن را و بازگشت به نقش‌های تاریخی خود را ندارند.

به طور خلاصه ایدئولوژی تعریف متفاوتی از زیبایی ارائه می‌کند و چه بسا آن را محکوم می‌کند. اما زیبایی حقیقی در سنت است. زیرا مبداء حقیقی دارد. آن نقطه‌ی مرکزی قطب‌نمای اخلاق در جهان سنتی بر پایه‌ی نگرش توحیدی بنا شده است و خدا یک وجود حقیقی است و اعتباری نیست که روزی زیبایی را به این صورت تعریف کند و روز دیگر به شکلی دیگر. روزی زن بیکینی پوش را زیبا نمایش دهد و روز دیگر زن سبیلوی چاق. روزی مرد چهارشانه را الگو قرار دهد و روز دیگر مرد مخنث.

ایدئولوژیحجابغربفلسفهجامعه شناسی
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید