حق دلالت بر این دارد که چیزی فقط متکی بر هستی خودش باشد یا در هستی خودش متناقض نباشد. این یک ویژگی در کلیت هستی یا هستی قائم به ذات است و یکی از نامهای خداست. بنا بر تعریف حق، زوال و تغییر و زاد و ولد و تردید و شک در ذات حق راه ندارد و برخی از نامهای دیگر خدا از این تعریف ناشی میشوند.
باطل اما چیزی است که از چارچوب هستی خودش خارج شود. باطل با هستی خود در تناقض است. باطل زوال پذیر، میرا، پراکنده شونده و از بین رونده است و آکنده از نقص و تغییر و فناست (إن الباطل كان زهوقا) و حتی اگر مدتی موقتا بر حق غلبه یابد در نهایت از بین خواهد رفت.
به همین نسبت جبههی مومنان که به ریسمان الهی چنگ انداختهاند متحد و یکپارچه، و میان قلبهایشان الفت جاری شده:
و دلهای آنها را با هم الفت داد. اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف میکردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمیتوانستی. ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد. او توانا و حکیم است.
و جبههی باطل متفرقه و پراکنده و متزلزل است و قلبها پر از کینه و تردید است.
اگرچه زمانهایی هم هست که باطل و حق در هم آمیخته شده اند. مثلا قوم نوح او را متهم میکردند که به خدا دروغ میبندد. یعنی برای آنکه پیروی نوح را نکنند و به جبههی حق وارد نشوند خودشان را خداپرست معرفی میکردند. یا آنهایی که در صفین قرآنها را میبینند و به لشکر امام علی خیانت میکنند.
این آمیختگی حق و باطل را ما این روزها زیاد میبینیم. مثلا کسانی که در خارج از کشور تجمعات میکنند و به تعداد آدمهای حاضر در تجمع پرچمهای رنگارنگ دیده میشود و بعد صحبت از «مردم ایران» میکنند. هیچ دو نفرشان را نمیبینی که عقیدهای مشابه داشته باشند، به شدت پراکنده و فاقد انسجام گروهی هستند و تنها نتیجهی کارهایشان تجزیهی ایران است، بعد ادعا میکنند که برای «مردم» ایران دارند مبارزه میکنند. یا کسانی که برای رفاه و منزلت و عزت و شرافت مردم ایران حاضرند نظام جمهوری اسلامی در هیچ کجای دنیا به رسمیت شناخته نشود و همهی سفارتخانهها بسته شود یا برای خاطر مردم ایران دوست دارند که اسرائیل و آمریکا زودتر ایران را بمباران کنند.
آمیختن حق با باطل یک راه حل برای کتمان حق است اما همانطور که حق هستی است و باطل عدم، حق زندگی و باطل مرگ است، چیزهای میرا و زائل شونده در نهایت از بین میروند و حق در نهایت همانند آب زلال باقی میماند.
چو بینی که در سپاه ِ دشمن تفرقه افتاده است، تو جمع باش. و گر جمع شوند، از پریشانی اندیشه کن.
برو با دوستان آسوده بنشین / چو بینی در میان دشمنان جنگ
وگر بینی که با هم یکزبانند / کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
سعدی
مطالب مرتبط قبلی: