بهنام
بهنام
خواندن ۴ دقیقه·۲۲ روز پیش

توضیح مفهوم هویت

هویت هر چیزی است که فرد خود را با آن می‌شناسد و از رنگ مو و ویژگی‌های فیزیکی و رفتاری تا جنسیت و نژاد و ملیت و مذهب و شغل و صنف را می‌تواند شامل شود.

هویت هم حاوی وجوه اشتراکی است و هم افتراقی. وقتی کسی می‌گوید من یک ایرانی مسلمان هستم خود را به این وسیله می‌شناسد که با گروه دیگری از انسان‌ها در ایرانی بودن و مسلمان بودن شریک است، و وقتی می‌گوید قدبلند مشکی پوش هستم خصوصیات ظاهری را وجه تمایز خود از دیگر انسان‌ها قرار می‌دهد تا بدین سبب خود را به عنوان یک شخص مستقل ارائه دهد.

اما وجه اشتراکی و افتراقی هر دو یکی هستند و هر اشتراکی در جای دیگر به افتراق و هر افتراق از نگاهی دیگر نوعی اشتراک است. مثلا ایرانی مسلمان وجه متمایزکننده‌ای دارد که آن را از دیگر ملت‌ها و پیروان دیگر ادیان جدا می‌کند، و مشکی پوش قدبلند به مثابه یک مُد یا سبک، فرد را در دسته و گروه خاصی قرار می‌دهد و چه بسا افراد عضو این گروه ویژگی‌ها و رفتارها و آیین و مرام‌های خاصی را هم با یکدیگر به اشتراک بنهند، مثل دسته یا صنف لوتی ها و داش مشدی ها.

هویت در نگاه اول مقوله‌ای فردی است زیرا مرجعی که نسبت به هویت آگاهی کسب می‌کند خود شخص است، اما تا فرد می‌آید که خود را بشناساند در می یابد که شناخت خود از راه شناخت رابطه‌ی شخص با دیگر انسان‌ها میسر می‌شود. در واقع اگر فی المثل کسی از ابتدای زندگی درون یک غار منفردا و به تنهایی زندگی کند هیچگاه از هویت خود آگاه نخواهد شد و حیات او با سایر جانوران فرقی نخواهد داشت، همانند کودکانی که در جنگل رها می‌شوند و توسط حیوانات پرورش می‌یابند ولی هیچگاه نمی‌توانند به زندگی انسانی برگردند.

تصور فرد نسبت به خودش و آن تصویری که او را به عنوان یک شخص individual بروز می‌دهد و آن احساسی که نسبت به این تشخص دارد از عالم خارج در دو بعد زمانی (تاریخ) و مکانی (جامعه) به او ارث می‌رسد.

در انفرادی ترین حد نهایی هویت، فرد خود را به عنوان انسان صاحب وجود (دازاین) یا انسان خلیفه الله ادراک می‌کند. اما بعد در می یابد که این وجود و خلیفگی را با انسان‌های دیگر نیز مشترک است و به هویت عام انسانی و خدا-بندگی می‌رسد و اینگونه نیست که فقط او جانشین خدا بر زمین باشد و همه‌ی انسان‌ها این ویژگی را همراه او دارند یا می‌توانند داشته باشند. پس انفرادی‌ترین حد هویت عام‌ترین حد آن است.

هویت مقوله‌ای خودساخته و خودخواسته نیست و به انتخاب و اراده‌ی فرد ساخته نمی‌شود. مثال بارزش در هویت جنسی است که در دنیای غرب، افراد می‌توانند هویت جنسی و جنسیتی خود را آزادانه انتخاب کنند، حتی اگر آن شخص به سن تکلیف نرسیده باشد و جدیدا در میان بازیگران دوزاری ایرانی هم این را می‌بینیم.

این در حالیست که به طور تاریخی تنها دو جنس مرد و زن وجود دارد که تقریبا به طور بالسویه افراد هر جامعه‌ای به یکی از این دو جنس تعلق می‌گیرند. گاهی ممکن است در یک خانواده با ده فرزند، هشت فرزند دختر و دو فرزند پسر باشند یا بالعکس، اما در مجموع تعداد پسران و دختران تقریبا با هم برابر است. افراد از بدو تولد به یکی از این دو گروه پسر یا دختر منتسب می‌شوند و تا آخر عمر نقش‌های تاریخی-اجتماعی خاص آن جنسیت را بر عهده می‌گیرند. مثلا اگر پسر باشند ممکن است برای دفاع از خانواده و شهر و کشور وارد میدان نبرد شوند و کشته شوند، یا اگر دختر باشند تا آخر عمر مسئول اداره‌ی امور اندرونی و فرزند آوری و تربیت فرزندان باشند.

پس می‌بینیم که انتخاب فرد منجر به ساخت هویت جدید نمی‌شود. اگرچه در سال‌های اخیر تنش و اصطکاک شدیدی را می‌بینیم میان آنچه که انتخاب فرد خوانده می‌شود با مساله‌ی هویت، و به عنوان مثال، نوجوانان و جوانان دختری را می‌بینیم که راه فحشا و هرزگی در پیش می‌گیرند و آن را انتخاب خود می‌دانند، اما در نهایت به به آن شناخت تاریخی از مفهوم فاحشگی می‌رسند. یعنی در نهایت فاحشه هستند نه به عنوان یک انتخاب فردی بلکه به عنوان تلقی و تصور تاریخی که از فاحشگی آنها وجود دارد.

شکل دیگر هویت که در ایران قابل توجه است هویت ملی است که عبارت است از احساس تعلق به یک ملت، و اشتراک تجارب و سنن با دیگر افراد آن ملت به نحوی که تصور و درک مشترکی از این داشته باشند که چه چیزی آنها را مثلا ایرانی می‌کند.

ایرانی‌ها هویت ملی قوی و پررنگی دارند. همینکه در تمام دوران معاصر و از زمان مواجهه با غرب سعی در مقایسه خود با غرب داشته‌اند و تلاش داشته‌اند تا خود را از زاویه‌ی دید غربی‌ها ببینند و بدانند که غربی‌ها در مورد آنها چگونه فکر می‌کنند (که چه بسا غربی‌ها چنین نگاه متمایزکننده‌ای به ایران ندارند و ایرانی‌ها را در ردیف شرقی‌ها و خاورمیانه‌ای ها می‌گنجانند)، نشان دهنده پررنگ بودن این هویت است.

حتی این هویت مشترک گاه به خودزنی مبدل می‌شود و ایرانی‌ها را در جستجوی علل ناکامی به افسانه سرایی درباره‌ی ملیت و هویت خودشان وامی‌دارد. ایرانی از یکسو خود را لایق زندگی در تراز انسان غربی می‌بیند و به همین دلیل احساس ناکامی می‌کند و از سویی دیگر ریشه‌ی ناکامی را در هویت ملی خویش جستجو می‌کند. این اگرچه بُعدی منفی از هویت ملی ایرانی است اما لااقل نشان می‌دهد که این هویت زنده و جاندار است و بخش مهمی از هویت هر شخص ایرانی را می‌سازد.

هویتجامعه شناسیفلسفه
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید