سبک سخن عطار سمبولیک است و در نظام گفتاری او این نمادها به هم مرتبط هستند. در آغاز منطق الطیر، پس از معرفی هدهد تاجدار به عنوان هادی مرغان عالم، از دوازده مرغ سخن میگوید که یازده مرغ شناخته شده است از قبیل یاکریم، طوطی، کبک، باز، درّاج، عندلیب، طاووس، تذرو، قمری، فاخته، و چرخ. ولی مرغ آخر، یک مرغ ناشناخته است: مرغ زّرین. به هر کدام از این مرغان هم یک پیامبری را نسبت میدهد اما مرغ زرین شبیه هیچ پیامبری نیست.
رمز دیگری که در شناخت مقصود عطار باید در نظر داشت این است که منطقالطیر با معرفی مرغها آغاز میشود. در کتاب دیگرش به اسم الهینامه، در آغاز کتاب داستان عجیبی را نقل میکند که در ظاهر شبیه داستانهای هزار و یکشب است.
داستان زنی پرهیزکار را تعریف میکند که کسی جز شوهرش چهرهی او را ندیده بود تا اینکه شوهر رهسپار سفر حج میشود و زن را به برادر کوچکترش میسپارد. این برادر یک روز چهرهی زن را میبیند و عاشق او میشود. پس تلاش میکند او را به سوی خود جذب کند و وقتی از این کار ناامید میشود برای آنکه پیش برادرش خراب نشود به چهار نفر پولی میدهد تا شهادت دروغ بدهند و زن را به جرم زنا سنگسار کنند. زن بعد از سنگسار نیمه جان در بیابانی افتاده بود و عربی او را میبیند و به خانهاش میبرد و مداوا میکند. چون زن بهبود مییابد عرب تمنای وصال میکند اما زن میگوید که شوهر دارد و شوهرش به مکه رفته. پس مرد عرب او را خواهر خود خوانده و در خانهاش نگهداری میکند تا شوهرش باز آید.
غلام سیاهی در آن خانه دل به زن پارسا میبندد و وقتی ناکام میماند، کودک صاحبخانه را میکشد و بستر زن را با خون او میآلاید. در نتیجه زن عرب از دست زن پارسا خشمگین شده و او را تا حد مرگ کتک میزند. مرد عرب میآید و سیصد درهم به زن پارسا میدهد و او را از خانه بیرون میکند. زن پارسا در راه میبیند جوانی را به خاطر سیصد درهم به دار میآویزند. پول را میدهد و او را نجات میدهد. جوان نجات یافته به او دل میبندد ولی زن میگوید که شوهر دارد. پس جوان به او نامردی کرده و او را به عنوان کنیز به یک تاجر میفروشد. تاجر به قصد رسیدن به زن راه سفر دریایی در پیش میگیرد و در طول سفر همهی اهل کشتی عاشق آن زن میشوند. زن که خود را بیپناه میبیند از خدا کمک میخواهد تا اینکه به فرمان خدا همهی مردان کشتی گرفتار آتش میشوند اما به اموال آنها آسیبی نمیرسد و زن مالک کشتی و اموال درون آن میشود.
این داستان عحیب به همین صورت با وقایع گوناگون ادامه مییابد و زن مورد توجه مردان مختلف قرار میگیرد تا آنکه زن در یک معبد مبدل به پزشکی مسیحادم میشود و همهی کسانی که به او بدی کرده بودند و یا نسبت به او شهوت کرده بودند به صورت بیمار نزد او میآیند.
این داستان کاملا رمزی است. اگر آتش در یک کشتی بیفتد اول اموال را میسوزاند و بعد زنان و آنگاه نوبت به کشتی و مردان میرسد. پس این چگونه آتشی است که عطار از آن سخن میگوید.
در آنش شعله ور قرن ششم که گاهی در یک روز شهر نیشابور از چهار سو مورد حمله قرار میگرفت و خوارزمشاهیان، غزنویان، غزان، سلجوقیان و حتی اتابکان آذربایجان هر یک در گوشهای خطبه به نام خود میخواندند، عطار با دیدن این اوضاع با خود میاندیشد که این سرزمین چرا و چگونه گرفتار شده است؟ او در این داستان میگوید:
اینجا ایران است. اینجا را جمال و کمال در حد نهایت است و هر کس و ناکس بر آن چشم طمع دوختهاند. صاحب این مملکت به سفر حج رفته است و روزی برمیگردد. این شهر و کشور پارسایان و عارفان است و حکومت پادشاهان و مهاجمان خودکامه برای همیشه در اینجا دوام نمیآورد. دین خدا سرانجام بر این ولایت الهی فرمانروایی میکند و صاحب آن از سفر حج برمیگردد.
این قصه سر دراز دارد. میبینیم که در طول تاریخ جنگهای ایران و توران ادامه داشته، مدتی در تصرف تازیان بوده است. عطار مرد عرب را به جای ایشان پیش چشم میآورد که سرانجام از تصرف عرب بیرون میرود و به دست استعمارگران و بازرگانان دریایی و جهانی اسیر میشود لیکن سرانجامی نیک بهر دارد.
در آغاز منطق الطیر نیز نمادها به شکلی کاملا مرتبط متجلی میشوند. هدهد هدایت مرغان جهان را بر عهده دارد. او صاحب سرّ سلیمان است و از آن است که تاج بر سر دارد و سرور کائنات است. پس از هدهد، از ۱۲ مرغ دیگر سخن به میان میآید.
آخرین این مرغان مرغ زرّین است که برخلاف مرغان دیگر معادلی در میان پرندگان ندارد و نیز صفات او در میان پیامبران شناخته شده دیده نمیشود. او باید با نفس گرم خود دنیا را بسوزاند تا قیامت بر پا شود و جز خدا نماند:
هر چه پیشت آید از گرمی بسوز / ز آفرینش چشم جان کلی بدوز
چون دلت شد واقف اسرار حق / خویشتن را وقف کن بر کار حق
چون شوی در کار حق مرغ تمام / تو نمانی حق بماند والسّلام
مرغ زرین کیست؟ آیا میان مرغان جهان نامی نبود که شیخ نیشابوری این نام را برگزیده و در برابر او از هیچ پیامبری نام نبرده است؟
این مرغ زرین کیست و این آفتاب عالم تاب چیست که باید عالم را بسوزاند و در کار حق تمام بشود و عطار صریح بگوید که آنجا پایان جهان است و آخر زمان است. او مرغ تمام است یعنی همهی کمالات با اوست: موسی و عیسی و یوسف و یونس ...
نکتهی دیگری که به این رمزگشایی کمک میکند ابیات بعد از این مقدمه است که عطار تعصبات شیعه و سنیگری را خطا میداند:
ای گرفتار تعصب مانده / روز و شب در حبّ و در بغض مانده
بسیار معنی دارد که کسی که خودش سنّی است و در میان اکثریت اهل سنت و در دوران حکومتهای سنّی زندگی میکند دیگران را از تعصبات مذهبی برحذر میدارد آن هم بعد از مقدمهی رازآمیزی که گفته شد که طبیعتا ممکن است سبب تحریک احساسات مسلمانان اهل سنت شود. یعنی شاعر پس از بیان ابیاتی همچون زیر، به اهل سنت نسبت به تعصب ورزی که عقل را کور میکند هشدار میدهد:
خواجهی حق پیشوای راستین / کوه علم و بحر حلم و قطب دین
ساقی کوثر امام رهنمای / ابن عمّ مصطفی شیر خدای
مرتضای مجتبی جفت بتول / خواجهی معصوم داماد رسول
و در جایی دیگر:
ای پسر تو بینشانی از علی / عین و لام و یاء دانی از علی
از مجموع این مطالب مشخص میشود که عطار از هنر ادبیات سود میجوید و در حجاب کنایه و رمز، سخنی را که باید بگوید به بازار میبرد زیرا از اهل تعصب میترسد. سلیمان یا هدهد تاجدار نماد پیامبر اسلام است و مرغ زرین، مرغی است که باید چون آتش درآید و این ظلمتکده را بسوزاند و در آتش کشد و به ظلم و ستم پایان دهد:
مرحبا ای مرغ زرین خوش درآی / گرم شو در کار و چون آتش درآی
هر چه پیشت آید از گرمی بسوز / ز آفرینش چشم جان کلی بدوز
چون بسوزی هر چه پیش آید تو را / نزل حق هر لحظه بیش آید تو را
چون دلت شد واقف از اسرار حق / خویشتن را وقف کن بر کار حق
اوست که قیام میفرماید و دنیای ظلم را میسوزاند و از رستاخیزی خبر میدهد که جز آفریدگار بی همتا هیچکس و هیچ چیز دیگری باقی نمیماند:
چون شوی در کار حق مرغی تمام / تو نمانی حق بماند والسّلام