ویرگول
ورودثبت نام
بهنام
بهنام
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

گنجور

مصاحبه‌های اوایل انقلاب را که می‌بینیم مردم یک تلقی الهی از دولت دارند به منزله‌ی «فعال مایشاء». یعنی دولت هر چه که بخواهد می‌تواند به فعلیت برساند و فقط کافیست که بخواهد و فرق حکومت خوب و بد فقط در همین خواستن است، در این است که پلید نباشد. پس این دولت است که باید خوب باشد و باید بخواهد تا روزگار بر وفق مراد ما شود، ارزانی و فراوانی باشد و همه در رفاه و با آسودگی خیال زندگی کنند.

اما هر چه جلوتر می‌آییم در تلقی و تصور نسل‌های جدیدتر، یعنی متولدین دهه هفتاد و هشتاد، دیگر دولت ماهیت نجاتبخشی ندارد بلکه بیشتر مزاحم است. این نسل‌ها کار خود را صورت می‌دهند بی‌آنکه منتظر دولت بنشینند. نسل‌های دهه‌ی شصت و پنجاه قبولی یا مردودی در کنکور دانشگاه دولتی برایشان به منزله‌ی سعادت و شقاوت ابدی بود، یا یافتن یک کار دولتی و مبدل شدن به کارمند رسمی برای آنان به منزله‌ی نجات بود که می‌توانست خیال آنها را تا آخر عمر از بابت معیشت و جایگاه اجتماعی راحت کند، اما نسل‌های جدیدتر دیگر به کنکور هم چندان که در نسل‌های پیشین اهمیت داشت بها نمی‌دهند.

این تغییر رویه از جهاتی خوب است و باید به نسل‌های جدید از بابت این تغییر بزرگ افتخار کرد. نسل جدید کمتر مهمل می‌اندیشد. مثلا یکی از مهملات رایج به خصوص در نسل‌های قدیمی‌تر عبارت «فرهنگ سازی» است که آن را به مثابه‌ی یک وظیفه‌ی کارمندی بیان می‌کنند، گویی که یک کارمند باید هر روز ساعت بزند تا فرهنگ را بسازد.

بارها در مطالب قبلی گفته شده که هیچ نهاد اجتماعی مانند خانواده، سازمان یا جامعه را نمی‌توان به این شکل اداره کرد که رئیس سازمان تصمیمی بگیرد، همانند مقامی که خداوند در تعریف «فعال مایشاء» دارد، و اراده‌اش را به عرصه‌ی فعلیت برساند. این مثل این است که می‌گویند فرزندان تو هیچوقت چیزی نمی‌شوند که تو می‌خواهی بلکه تبدیل به چیزی می‌شوند که تو هستی. شکل پیچیده‌تر همین قاعده را در جامعه هم داریم.

برای مثال نمی‌توان با قدرت تمام به سوی فردی‌سازی جامعه پیش رفت و بعد با کسی که می‌گوید «بدن خودمه اختیارشو دارم» به ضرب نیروی پلیس مقابله کرد. در تمام فعالیت‌های اقتصادی افراد را به منافع فردی از طریق وام‌های بانکی، فعالیت در بورس و بازار معاملات و خرید و فروش سوق داده‌ایم و زنان را به سمت استقلال جویی هدایت کرده‌ایم، کاری که همه‌ی سریال‌های تلویزیون با اسم زنانه انجام می‌دهند، و بعد می‌خواهیم همچنان آن «یک تکه پارچه» را به عنوان سمبل تقید دینی بر سر داشته باشد. قانون را جایی اجرا کرده و جایی مورد اغماض قرار دادیم و بعد انتظار داریم کسی در کف خیابان قانون شکنی نکند. یا پلیسی را که برای اعمال قانون ناچار به تیراندازی شده است را محکوم به خشونت می‌کنیم و در تلویزیون عذرخواهی می‌کنیم و بعد می‌خواهیم این پلیس اخته شده را به جنگ قانون شکنان بفرستیم.

در تلقی نسل جدید خوشبختانه دیگر دولت فعال مایشاء نیست. شاید بتوان امید داشت که افراد این نسل مسئولیت پذیری بیشتری داشته باشند. یعنی در عوض آنکه از مسئولیت دولت می‌کاهند و امیدی به آن ندارند که دولت کارهایشان را سر و سامان دهد، شاید مسئولیت اجتماعی و مدنی بیشتری از خود نشان دهند.

در جوامع غربی افراد نسل z نسبت به نسل‌های قبلتر میل کمتری به فساد و فحشاء یا کارهای مخرب از قبیل استعمال الکل و مواد مخدر و درگیر شدن با قمار یا باندهای تبهکاری دارند. البته دلیل این شاید به عقیم شدن این نسل برگردد یعنی نسلی که مردانگی کمتری دارد و لذا کمتر اهل خطر کردن است. نشانه‌ی زوال مردانگی را در کاهش هورمون‌های مردانه و نیز تمایل بیشتر این نسل به تغییر جنسیت می‌توان دید. مسئولیت اجتماعی این نسل نیز معمولا حول همین موضوعات است مثل محیط زیست، حمایت از رنگین کمانی‌ها و رنگین پوستان و نظایر اینها.

یک نمونه از مسئولیت اجتماعی درست که اخیرا در جایی خواندم مربوط به آقای حمیدرضا محمدی است که در سال ۸۵ یک سایت با نام «گنج ادب» حاوی اشعار تعدادی از شاعران بزرگ ادبیات فارسی راه اندازی می‌کند. این وبسایت بعدها به «گنجور» تغییر نام می‌دهد و شبکه‌ی گسترده‌ای از دغدغه‌مندان فرهنگ ایران حول آن شکل می‌گیرد. این کاریست که هیچ کدام از نهادهای فرهنگی، دانشگاه‌ها، و موسسات متولی «فرهنگسازی» در ایران انجام ندادند. بلکه کاری بود که یک برنامه‌نویس ساده و یک کارمند اداره‌ی گاز در استان مرکزی انجام می‌دهد. این کاری بود بسیار ساده که از روی دغدغه‌ی شخصی و بدون اهداف مادی پیگیری شد و منجر به حرکت عظیمی شد.

گیرم این وحی نبی گنجور نیست / هم کم از وحی دل زنبور نیست

مولانا



مسئولیت اجتماعینقد اجتماعیمسئولیت مدنیگنجورفرهنگ
دغدغه هویت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید