(مقالهای از وبسایت مدرسهی زندگی آلن دوباتن؛ ترجمهی بهزاد بهشتیان)
طبیعت این احساس اشتباه - و البته دردناک - را مبنی بر این که ما اساساً آزاد هستیم، اصلاح میکند. این ایده که میتوانیم سرنوشت خود را آنگونه که میخواهیم رقم بزنیم، دیدگاه اصلی ما در دوران معاصر شده است: ما تصور میکنیم آیندهی خود را دقیقاً آنگونه که میخواهیم، میسازیم. این سناریوی امیدبخش، باعث شده بیش از اندازه و بیدلیل، رنج بکشیم.
رخدادهای زیادی هستند که به شدت میخواهیم از آنها جلوگیری کنیم. بخش زیادی از زندگیمان را نگران چیزهایی هستیم که در هر صورت اتفاق خواهند افتاد و ما را خشمگین و ناراحت خواهند کرد.
پیشگیریناپذیر بودن رویدادها، رکنی اساسی در طبیعت است: برگ درختان، هنگامی که در پاییز دمای هوا پایین میآید، باید بریزد؛ بستر رودخانه ناگزیر از فرسوده شدن است؛ جزر و مد رخ میدهد. قوانین طبیعت را کسی انتخاب نکرده، هیچکس نمیتواند در برابر آن مقاومت کند و استثنایی هم ندارد.
هنگامی که به طبیعت مینگریم (مانند جنگلی در پاییز، یا چرخهی تولید مثل ماهی سلمون)، قوانینی مشاهده میکنیم که برای ما هم صادق است. ما نیز بالغ میشویم، دنبال فردی برای بقای نسل میگردیم، پیر و بیمار میشویم و میمیریم. دشواریهای دیگری نیز تحمل خواهیم کرد: هیچگاه دیگران به طور کامل درکمان نخواهند کرد؛ همیشه درگیر اضطرابی اساسی خواهیم بود؛ نمیتوانیم بفهمیم جای شخص دیگری بودن چگونه است؛ همیشه در حال خیالپردازی دربارهی بیش از آنچه داریم خواهیم بود؛ خواهیم فهمید نمیتوانیم تماماً آن کسی بشویم که آرزو داشتیم.
آنچه بیش از هر چیز از آن میترسیم، بدون آنکه به خواستههایمان احترام بگذارد، روی خواهد داد. اما، هنگامی که به این ناامیدی به عنوان یکی از قوانین طبیعت نگاه کنیم، خواهیم توانست از رنج و تلخی آن بکاهیم. ما متوجه میشویم که ناتوانیها تنها برای ما وجود ندارد. طبیعت، با نمایش دادن صحنههایی باشکوه (دوران زندگی یک فیل، فوران آتشفشان)، ما را از اینکه هر پدیدهای را شخصی پنداریم و خود را به خاطر روی دادن آن سرزنش کنیم، بر حذر میدارد.
وظیفهی مهم فرهنگ باید یادآوری کردن این باشد که قوانین طبیعت علاوه بر درختان، ابرها و صخرهها برای ما نیز صدق میکند. در نهایت، هدف ما این است که بفهمیم چه زمانی دخالت محدود ما در این قوانین پایان مییابد و کجا مجبور میشویم در برابر این نیروهای قویتر از خود، سر تعظیم فرود آوریم.