با درود خدمت تمام دوستان و همیاران عزیز امروز بعد از فرصت ها توانستم یک وقت آزاد پیدا کنم و یکی دیگر از مطالب مورد توجه خودم را به صورت متنی برای شما تشریح کنم .
این مسئله مورد توجه رابطه مرگ با زن است .
منظور چیست ؟ در زمان های دور انسان ها برای بلند پرواز کردن افکار با نگرش های فیلسوفانه روی به دیدن دنیا از بعد های دیگر شدن به صورتی که همه به این فکررسیدن که آیا روشی برای جاودانگی وجود دارد یا نه ؟
در این زمان دانشمندان زیادی هم بوده اند که در جنبه های مرگ و روش های بعد برون سپاری روح تحقیق کرده اند که می توانید از اینجا مطالبی مطالعه کنید : معرفی چند کتاب بعد از مرگ
حالا حرف از روح شد در آفرینش روح را از خدا یکتا می دانند
ما چگونه می توانیم در هوا بدون بال پرواز کنیم ؟؟
این جمله در زمان داوینچی زیاد نقل می شد و به این دلیل ماشین پرنده این دانشمند هم از روی پرندگان طراحی شد حال به نظر شما این ایده داوینچی بعد از سال ها (1505 میلادی ) به هواپیما های امروزه شبیه است .
با شروع این بحث و تلفیق آن با بحث روح می توان به این جنبه رسید که جمله ما چگونه می توانیم در هوا بدون بال پرواز کنیم نیز اتفاق افتاده است پس می توان روح هم قبول داشت ولی نه با این فکر می خواهیم قبل از اینکه رابطه مرگ با زن را شرح دهیم . به شناخت ساده روح بپردازیم .
در ویکیپدیا گفته شده است : روح بیشتر به گونه متافیزیکی نشان دهنده خودآگاهی و شخصیت است.
پس ماهیت فیزیکی دارد بریم یک صحبت از دانشمند این علوم ارسطو بخوانیم
اولین مشکلی که دربارۀ ارتباط نفس با بدن به اندیشۀ بشری خطور میکند چگونگی ارتباط موجودی مجرّد با موجودی مادّی است! چگونه ممکن است موجودی غیرمکاندار، در تعامل و ارتباط علّی با موجودی مکاندار باشد؟ چگونه میتوان فرض کرد که روح به عنوان موجودی بدون جرم، جسم را که دارای جرم و وزن است به حرکت درآورد؟ در صورت پذیرش ارتباط علی میان روح و بدن، عضو ارتباط دهنده میان آن دو، کدام است؟ امروزه نظریات متعددی در تبیین کیفیت ارتباط نفس با بدن در مغرب زمین به چشم میخورد که میتوان آنها را در دو دستۀ «نظریات ثنوی» Dualism و «نظریات وحدتگرا» Monism قرار داد. در نظریات ثنوی، وجود نفس و بدن به عنوان دو امر اصیل مورد پذیرش قرار میگیرد، این درحالی است که در نظریات وحدتگرا، کفۀ ترازو به نفع یکی از دو طرف پایین آمده است. منبع
در متن بالا رابطه نفس با بدن و اندیشه بشری را توضیح داده است .
خوب بر این اساس می توان گفت که روح ماهیتی محو (بدون جرم) ولی متحرک کننده دارد .
برگریدیم به بحث خودمان !!
روح جهانی (world soul) به یونانی (ψυχὴ κόσμου) به لاتین(anima mundi) بر اساس دستگاههای فکری مختلف یک ارتباط درونی بین موجودات زنده روی زمین است همان طوریکه روح با بدن انسان ارتباط دارد. این ایده از افلاطون منشأ گرفته و اصل مهمی از مکتب نو افلاطونیان است. آنان باور داشتند که براستی جهان یک موجود زنده است روح(soul) و هوش(intelligence) دارد. یک موجود زنده قابل مشاهده تنها است که موجودات زنده را در بر دارد و این موجودات بر اساس طبیعت خود با هم مربوط هستند.
بر این اساس ما اگر روح را یک محرک برای یک جرم بدانیم پس می توان ماهیت اصلی زن را یک محرک برای شروع یک ایده یا بهتر یک زندگی نام برد.
همینجور که زن ها در زمان حاملگی می توانند با بچه رتباط بر قرار کننده و در حال استعاره به ان جان دهند .
خوب رابطه ای که من از ان با شما حرف میزنم همین است وقتی یک ارتباط مرگ بین یک محرک و زندگی ساز و جرم آن تمام می شود (روح بدون جرم با جرم بدون محرک (بدن)) . می توان گفت زندگی بدون زن نیز یک محرک کم خواهد داشت . پس مرگ ایده و زندگی موفق با زن نیز تاثیر گذار است . در این رابطه یک نظر هم از شاو بیاوریم که مورد نقد دوستان قرار نگریم .
زنان زیبا و جذاب نمی خواهند که رای بدهند؛ آنها ترجیح می دهند که مردان حکومت کنند چرا که آنها خود بر مردان حکومت می کنند.
پیش نهاد می شه بخوانید !
ما را دنبال کنید و نظر ارسال کنید