بیا دمی بنشین تا بگویمت چون شد
شبی که شیر خدا را دو دیده هامون شد
به خاطر آر زمانی که با غمی در جان
برای دفن جوانش ز خانه بیرون شد
دمی نظر به رُخش کرد و غم به چشمش دید
جهان برای علی ناگهان دگرگون شد
به آسمان نگهی کرد و سر به چَه بگرفت
چنان گریست که اشکش به سان جیحون شد
ز پا فتاده قد سرو در کرانه رود
ز هجر فاطمه او نیز گویی افسون شد
هوا سیه٫ غم طفلان گران٫ دلش بیتاب
به یاد میخ در افتاد دردش افزون شد
چه بس که درد کشیده ز جور خلق ولی
غمین نبوده به عمرش چنین که اکنون شد
کنون به هر نظری بر چمن به یاد آرد
که سرو باغ امیدش چو بید مجنون شد
به هر قدم که رخ سرخ لاله ای بیند
به خاطر آیدش آن جامهای که گلگون شد
تمام عمر به دل داشت یاد زهرایش
به وقت سجده سحر آن سری که پرخون شد
✍🏻ماهور جاویدان، ترم ۴ پزشکی
نشریه دانشجویی مسیر✨
| @masir_mazums |🌱