ماشین مشدی ممدلی، یک قصه شیرین و فراموشنشدنی از تهران قدیم است که رد پایش هنوز در حافظه جمعی مردم باقی مانده. داستان او از درشکهچی سادهای آغاز میشود که با تلاش و پشتکار، به یکی از شخصیتهای برجسته و شناختهشده پایتخت تبدیل شد. مشهدی محمدعلی، که مردم او را با نام مشدی ممدلی میشناختند، از جمله افرادی بود که به خاطر شغلش، همیشه در مرکز توجه قرار داشت. در دورهای که درشکهها تنها وسیله نقلیه شهری محسوب میشدند، او صاحب چند راس اسب و درشکه بود و جایگاه ویژهای میان سورچیهای تهران داشت.
با ورود اتومبیل به تهران و افول درشکهها، بسیاری از سورچیها با چالشهایی جدی روبهرو شدند. اما مشدی ممدلی، با ذهن باز و تصمیمگیری هوشمندانه، مسیری تازه را انتخاب کرد. او چند دستگاه اتوبوس کوچک خرید و بهسرعت به یکی از پیشگامان این عرصه تبدیل شد. در آن زمان، شغل شوفری محبوبیت زیادی داشت و جوانان زیادی رویای شوفری در سر میپروراندند. مشدی ممدلی، با بهرهگیری از این فرصت، نهتنها شغل جدیدی برای خود ایجاد کرد، بلکه به اسطورهای در ذهن مردم تبدیل شد.
مشدی ممدلی، با تمام خاطرات و تاثیراتی که بر فرهنگ تهران قدیم گذاشت، در نهایت به رحمت خدا رفت. هرچند امروز اثری از درشکهها و اتوبوسهای او باقی نمانده، اما داستان او همچنان زنده است. وقتی مردم ماشینی قدیمی و کهنه را میبینند، بیاختیار زیر لب ترانه معروف "ماشین مشدی ممدلی" را زمزمه میکنند؛ چرا که این ترانه نماد نوستالژی و یادآور روزهای خوب گذشته است.
ماجرای مشدی ممدلی و ماشینش، بیش از یک داستان ساده است. این روایت نشان میدهد که چگونه افراد میتوانند با پشتکار و هوشمندی، از چالشها فرصت بسازند و در قلب و ذهن مردم جاودانه شوند. امروز، این قصه بخشی از هویت فرهنگی ماست که باید آن را زنده نگه داریم.
مشدی ممدلی، فردی که روزگاری مالک چند درشکه بود، با پشتکار و تلاش به یکی از چهرههای آشنا در تهران قدیم تبدیل شد. هر روز مردم او را در حال کار میدیدند و با احترام به او سلام میکردند. اما با ظهور اتومبیل و کاهش استفاده از درشکهها، کسبوکار سورچیها رو به افول گذاشت.
مشدی ممدلی اما بهجای تسلیم شدن، تصمیم گرفت خود را با شرایط جدید وفق دهد. او چند دستگاه اتوبوس کوچک خرید و وارد دنیای حملونقل مدرن شد. این تغییر نهتنها برای او شغلی جدید ایجاد کرد، بلکه جایگاه او را بهعنوان فردی نوآور و پیشرو تثبیت نمود.
در آن دوران، شغل شوفری از محبوبترین و مورد احترامترین مشاغل به شمار میرفت. بسیاری از جوانان آن زمان رؤیای شوفری را در سر داشتند و این موقعیت به مشدی ممدلی فرصتی داد تا نهتنها درآمد خود را افزایش دهد، بلکه الگویی برای دیگران باشد. او با تغییر مسیر خود، نشان داد که پذیرش تحول و تلاش برای پیشرفت، میتواند موفقیتآمیز باشد.
مشدی ممدلی، چهرهای برجسته از تهران قدیم، نهتنها بهخاطر حرفهاش بلکه بهخاطر خوشخلقی و ارتباط گرمش با مردم، به یادها ماندنی شده است. در میان مردم، او همواره بهعنوان فردی شوخطبع و نزدیک به دلها شناخته میشد. کودکان و نوجوانان بازیگوش، از فرصت دیدن او و درشکهاش استفاده میکردند تا با او شوخی کنند و سر به سرش بگذارند.
با ورود اتومبیل به تهران، مشدی ممدلی تصمیم گرفت از تغییرات استقبال کند و چند دستگاه اتوبوس خریداری کرد. اما این تغییر فقط در شغل او تأثیر نگذاشت، بلکه خاطرات و داستانهای جدیدی را نیز رقم زد. از جمله این خاطرات، شعری است که به نام او سروده و میان مردم مشهور شد:
ماشین مشدی ممدلی
نه بوق داره نه صندلی
با پردههای مخملی
با چوبهای جنگلی...
این ترانه، که شوخطبعی و نگاه طنز مردم به تغییرات آن زمان را نشان میدهد، بهقدری محبوب شد که غلامرضا روحانی، شاعر برجسته طنزپرداز، آن را بازسرایی کرد و بدیعزاده، موسیقیدان معروف، در قالب موسیقی دستگاه ماهور اجرا نمود.
مشدی ممدلی با ترکیب نوآوری و خوشخلقی، به الگویی تبدیل شد که نشان میداد چگونه میتوان از چالشها فرصت ساخت. او همچنان بهعنوان نماد پشتکار و سازگاری با تغییرات در ذهن مردم زنده است.
ترانهای که با اشعار خاص خود توانسته است در دلها جایگاهی ویژه پیدا کند، اکنون به یک نماد فرهنگی تبدیل شده است. این اثر آنچنان شهرت یافت که شاعر برجسته، غلامرضا روحانی، که در دنیای طنز با تخلّص "اجنّه" شناخته میشود، آن را در قالب یک ترانه جدید با تَرجیع بند بازسرایی به نظم درآورد. این اقدام باعث شد که ترانه با نگاهی نوین و جذابتر به گوش مخاطبان برسد.
اما اینجا تمام نمیشود. هنرمند بزرگ موسیقی، مرحوم بدیعزاده، با استفاده از دستگاه ماهور، این اثر را به شکلی جدید و زیبا در دنیای موسیقی به اجرا درآورد و به آن شکلی شگرف بخشید. با این اقدامها، "ماشین مشدی ممدلی" نه تنها به عنوان یک قطعه موسیقی، بلکه به عنوان یک اثر فرهنگی با ارزش تاریخی نیز شناخته شد.
این ترانه که اکنون در دلهای مردم جا خوش کرده، همچنان در دنیای موسیقی و شعر طنز، جایگاهی ویژه دارد.
حسن فرازمند در روزنامه «اطلاعات» یک داستان جالب و متفاوت از مشهدی محمدعلی نقل میکند که نشان از شخصیت خاص و کمی عجیب او دارد. مشهدی محمدعلی یکی از پولدارهای معروف تهران بود، اما برخلاف ثروت زیادی که داشت، رفتارهایش به گونهای دیگر بود. زمانی که خیابانهای تهران هنوز سنگفرش و خاکی بودند، او صاحب یک اتومبیل استون مارتین شد، خودرویی لوکس و خاص که در آن زمان مورد توجه بسیاری قرار میگرفت.
با این حال، این پولدار تهراننشین به دلیل خسیس بودن، هیچ توجهی به وضعیت خودروی گرانقیمتش نداشت. راننده او که وظیفه داشت مسافرکشی کند، در خیابانها با خودرویی که صندلیهایش تَقتَق میزد، سپرها و گلگیرهایش آویزان بود و حتی بدون بوق و چراغ به حرکت در میآمد، مسافران را جابهجا میکرد. به طوری که صدای خودروی مشهدی محمدعلی در خیابانها همیشه به گوش میرسید.
این حکایت از "ماشین مشدی ممدلی" نشان میدهد که حتی پولداران نیز ممکن است در برخی امور، صرفهجوییهای خاص خود را داشته باشند.
یکی از جالبترین تبلیغات گاراژ مشهدی محمدعلی، تبلیغی بود که به نوعی میتوان آن را نمادی از تفاوتهای اجتماعی و شیوههای خاص زندگی افراد پولدار تهران در گذشته دانست. در این تبلیغ چاپی، مشهدی محمدعلی از ۵ دستگاه ماشین لوکس برای سفر به دورافتادهترین نقاط تهران استفاده کرده بود. تبلیغ او به گونهای بود که میگفت: «جهت رفاه حال ساکنان پایتخت، با ۵ دستگاه ماشین سواری به تمامی نقاط تهران سفر کنید.» این نقاط شامل اَمیریه، باغشاه، توپخانه، چراغ برق، دروازه شمیران، سبزه میدان، چاله خرکُشی (یا شاه آباد)، پامنار، میدان اعدام و سایر مناطق دورافتاده تهران آن زمان میشد.
با این وجود، مشدی ممدلی سورچی به رحمت خدا رفت و اثری از درشکه و اتوبوسهایش باقی نماند. اما جالب است که هنوز پس از گذشت بیش از هفتاد یا هشتاد سال، وقتی مردم خودرویی کهنه و قُراضه میبینند، به طور ناخودآگاه ترانهای را که به "ماشین مشدی ممدلی" مربوط است، زیر لب زمزمه میکنند. این حکایت از تاثیر عمیق و ماندگار این شخصیت در فرهنگ مردم تهران دارد.