رینا داریانی
رینا داریانی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

عشق پیچکی‌ست که دیوار نمی‌شناسد.


_بیشتر اوقات سعی کردم عاشق نشم تا اینکه عاشق بشم.

_خب چرا؟

_چون همیشه انتخابم راه سختست.

_چرا عاشق نشدن برات سخته؟

_میدونی، عاشق شدن خود به خودی اتفاق می‌افته، یهو دلم میلرزه و فروکش میکنم. انگار گشنمه و بهم تمرهندی و زرشک وآلو می‌دن، دست خودم نیست، فیزیک بدنم قبل اینکه دوزاریم بیوفته، واکنش نشون می‌ده، اینکه رویا ببافی و توهم گل و بلبل بزنی کار آسونیه. اکسی‌توسینم که بیکار نمیشینه و سرخود دست به کار میشه.

یجوریا همه چی روند طبیعیشو طی میکنه. ولی عاشق نشدن دهن سرویس میکنه.

همش با غریزه و طبیعتت در جدلی. هی جلو خودتو میگیری. اراده می‌خواد. منم که تو مانع خودم شدن استاااد.

ولی نمیدونم چرا این کارو میکنم؟ اگه عادتم بشه، اذیت میشم.


_کلا تو برای همه چی زیادی زور میزنی، زور معنوی-احساسی!

_دقیقا.

_خب حالا چی کارش کنیم؟

_باید بذارم طبیعتم کارشو بکنه. اینم سخته اخه! (یه راه سخت دیگه!)

همه چی تکراریه. آدما تکرارین. علاقه‌های دم دستی و داستانای دست خورده. همه قلبِ شکسته به دست دنبال شکستهبندن تا شریک و همدم. هم‌دیوونه‌ای پیدا نمیشه، که بفهمتتو بفهمیش.

_سختش نکن، همه چیرو از اولش نمیتونی پیش بینی کنی. به خودت و ادما فرصت بده. دیوار نکش دورت.

_من دیوارمو خیلی وقته کشیدم. خیلی هم رفته بالا.

_دیوار‌و‌ میشه خرابش کرد.

_دیوارمو نکشیدم که یکی بیاد خرابش کنه، با ظرافت و حوصله آجر به آجرشو روهم چیدم.

کافیه یکی بلد باشه ازش بیاد بالا. ‏

ولی خب معمولا نفس کم میارن، گفتم که خیلی رفتم بالا.

_ یه جا خوندم که می‌گفت:”عشق پیچکی‌ست که دیوار نمی‌شناسد.” شاید حق با تو باشه.

عاشقدیالوگتراپیست
رینا صدام می‌کنن. یه دانشجوی روانشناسی، علاقه مند به انسان‌ و گره‌هایش، زندگی و چالش‌هایش. می‌نویسم و ترجمه می‌کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید