تصور کنید کودک کوچکی را که هنوز نمیتواند دنیای اطرافش را بهخوبی درک کند. این کودک به والدینش نگاه میکند، به آنها گوش میدهد، و از طریق رفتار، لحن، و حتی نگاهشان، احساس امنیت یا اضطراب را تجربه میکند. این والدین در واقع نقشهای هستند که کودک با آن مسیر زندگی خود را طراحی میکند. اما چه اتفاقی میافتد وقتی این والدین نه فقط در بیرون، بلکه در درون کودک ماندگار میشوند؟
«والدین درونی شده» اصطلاحی در روانشناسی است که به بازنماییهای ذهنی یا الگوهای رفتاری و احساسی والدین در ذهن فرد اشاره دارد. این مفهوم به ما میگوید که حتی اگر والدین واقعی ما در کنارمان نباشند، صدایشان، انتظاراتشان، و حتی نگاهشان میتواند در درون ما زنده بماند. این والد درونی، گاه حمایتگر و مهربان است و گاه منتقد و سرزنشگر.
این پدیده را میتوان با نظریههای فروید و ملانی کلاین توضیح داد. فروید از اصطلاح «فراخود» (Superego) برای توصیف بخشی از روان استفاده میکند که تا حد زیادی از تأثیرات والدین و محیط اولیه شکل میگیرد. ملانی کلاین نیز به نقش «ابژههای درونی» اشاره میکند، جایی که والدین بهعنوان اولین ابژهها، در ذهن کودک جای میگیرند و روابط آینده او را تحتتأثیر قرار میدهند.
والدین درونی شده از طریق تعاملات روزمره با والدین یا مراقبان اصلی شکل میگیرند. لحظهای را تصور کنید که کودکی مورد تشویق قرار میگیرد؛ حس پذیرش و اعتماد به نفس در او تقویت میشود. حال تصور کنید همین کودک مورد انتقاد شدید قرار میگیرد؛ حس بیارزشی ممکن است در وجود او نهادینه شود. این تجربیات، بارها و بارها تکرار شده و به مرور، به بخشی از روان فرد تبدیل میشوند.
دختری را در نظر بگیرید که مادرش همیشه در تلاش است او را به «بهترین» نسخه از خودش تبدیل کند. شاید این مادر با نیت خیرخواهانه انتقاداتی وارد کند، اما این انتقادات میتوانند درونی شده و به صدایی در ذهن دختر تبدیل شوند که همواره او را سرزنش میکند: «به اندازه کافی خوب نیستی!»
والد درونی میتواند نقشی حمایتی یا تخریبی داشته باشد.
• والد مثبت: اگر فرد در کودکی عشق بیقیدوشرط، حمایت و درک متقابل دریافت کرده باشد، والد درونی او تبدیل به نیرویی آرامبخش میشود. این والد درونی به فرد میگوید: «اشکالی ندارد اشتباه کنی. تو ارزشمند هستی.»
• والد منفی: در مقابل، اگر فرد در کودکی با انتقاد مداوم، تحقیر یا بیتوجهی مواجه بوده باشد، والد درونی او میتواند سرزنشگر و بیرحم شود. این صدا درونی ممکن است بگوید: «تو هیچوقت موفق نمیشوی.»
والدین درونی شده نهتنها بر احساسات فرد تأثیر میگذارند، بلکه میتوانند روابط او با دیگران را نیز شکل دهند.
• روابط عاطفی: فردی با والد درونی سرزنشگر ممکن است به دنبال تأیید مداوم دیگران باشد یا در روابط صمیمانه دچار اضطراب شود.
• تصویر از خود: والد درونی مثبت میتواند حس خودارزشی را تقویت کند، در حالی که والد منفی به احساس بیارزشی دامن میزند.
سخنی از وینیکات: دونالد وینیکات، روانتحلیلگر بریتانیایی، معتقد بود که والدین «به اندازه کافی خوب» میتوانند به کودک کمک کنند تا حس استقلال و ارزشمندی را در خود پرورش دهد. او تأکید داشت که وظیفه والدین این نیست که بینقص باشند، بلکه باید فضایی امن برای رشد طبیعی کودک فراهم کنند.
اگر والد درونی شما بیش از حد منتقد است، نگران نباشید. روانشناسی به ما ابزارهایی داده است تا این صدای درونی را بهبود ببخشیم:
1. آگاهی: ابتدا صدای درونیتان را شناسایی کنید. آیا این صدا شبیه والدین واقعی شماست؟
2. بازنگری: با خود گفتوگو کنید. به چالش کشیدن باورهای درونی منفی میتواند آنها را تضعیف کند.
3. تراپی: درمانهایی مانند رواندرمانی تحلیلی یا شناختی رفتاری میتوانند به شما کمک کنند تا والد درونی خود را بازسازی کنید.
والدین درونی شده نشان میدهند که تأثیر والدین ما هرگز به دوران کودکی محدود نمیشود. این تأثیرات در عمق روان ما نفوذ کرده و به بخشی از شخصیت و رفتارمان تبدیل میشوند. اما خبر خوب این است که با آگاهی، ما میتوانیم رابطه جدیدی با والد درونی خود بسازیم؛ رابطهای که در آن عشق، پذیرش و رشد جایگزین سرزنش و اضطراب شوند.
همانطور که کارل یونگ گفته است: «تا زمانی که ناخودآگاه را خودآگاه نکنید، آن ناخودآگاه زندگی شما را کنترل خواهد کرد و شما آن را سرنوشت مینامید.» بیایید والدین درونی خود را بشناسیم و این آگاهی را به قدرتی برای رشد و تغییر تبدیل کنیم.
والدین درونی شده تأثیر عمیقی بر نظام باورها و اخلاقیات فرد میگذارند. باورهای ما درباره درست و غلط، ارزشهایمان، و حتی نحوه قضاوت کردن خود و دیگران، همگی تحتتأثیر صدای والدین درونیشده قرار دارند.
والد درونی شده و شکلگیری اخلاق
از نگاه روانکاوانه، اخلاقیات تا حد زیادی از تعامل اولیه با والدین و مراقبان نشأت میگیرند. در سالهای اولیه زندگی، کودک درکی مستقیم از خوب و بد ندارد. او از طریق نگاه والدین و رفتار آنها، مرزهای اخلاقی را میشناسد. این مرزها، با تکرار، درونی شده و به بخشی از «فراخود» تبدیل میشوند.
فروید باور داشت که فراخود، یا همان نیرویی که ما را به سوی وجدان اخلاقی هدایت میکند، مستقیماً از والدین و جامعه الگوبرداری میکند. والدین سرزنشگر و سختگیر ممکن است اخلاقیات سختگیرانهای در کودک نهادینه کنند، در حالی که والدین مهربان و انعطافپذیر میتوانند اخلاقیاتی مبتنی بر همدلی و شفقت را منتقل کنند.
1. اخلاقیات خشک و غیرمنعطف:
اگر کودک تحت تأثیر والدین بسیار سختگیر یا انتقادی رشد کند، ممکن است اخلاقیات او به شدت قضاوتگر و غیرمنعطف شود. چنین فردی در بزرگسالی ممکن است خود را بهخاطر کوچکترین خطاها سرزنش کند و از دیگران نیز انتظارات غیرواقعی داشته باشد.
2. اخلاقیات مبتنی بر شفقت:
از سوی دیگر، اگر والد درونی حمایتگر باشد، باورهای اخلاقی فرد به سمت همدلی و پذیرش دیگران گرایش پیدا میکنند. چنین فردی قادر خواهد بود تعادل بین قضاوت و درک را حفظ کند.
فرض کنید کودکی هر بار که اشتباهی میکند، با جمله «چرا نمیتوانی مثل بقیه بچهها خوب باشی؟» مواجه شود. این پیام در ذهن او به این باور تبدیل میشود که ارزش او به عملکرد کامل و بینقص بستگی دارد. در مقابل، اگر والدین به جای انتقاد، با گفتن جمله «اشتباه کردن بخشی از یادگیری است» به او پاسخ دهند، کودک میآموزد که اشتباهات فرصتهایی برای رشد هستند.
والدین درونی شده تنها بر باورهای فردی اثر نمیگذارند، بلکه میتوانند نحوه تعامل فرد با جامعه را نیز شکل دهند. برای مثال، فردی با والد درونی سرزنشگر ممکن است در برابر قوانین و هنجارهای اجتماعی، احساس ترس یا عدم کفایت کند، در حالی که فردی با والد درونی حمایتگر، در مواجهه با مسئولیتهای اجتماعی، احساس اعتماد به نفس بیشتری خواهد داشت.
آلیس میلر، در کتاب «بدن هرگز دروغ نمیگوید» به زیبایی تأثیر والدین و دوران کودکی بر روان و حتی جسم انسان را توضیح میدهد. او میگوید:
«کودکانی که در فضایی از انتقاد، تحقیر یا بیتوجهی رشد میکنند، یاد میگیرند که احساسات و نیازهای خود را سرکوب کنند تا عشق والدین را از دست ندهند. این سرکوب نهتنها بر ذهن، بلکه بر بدن آنها نیز حک میشود.»
میلر توضیح میدهد که والدین درونی شده میتوانند سالها بعد، از طریق احساس شرم، گناه، یا اضطرابهای درونی، در زندگی ما ظاهر شوند. این تأثیر حتی میتواند در رفتارهای ناخودآگاه ما نمود پیدا کند؛ جایی که بدون آگاهی، رفتارهایی را بازتولید میکنیم که از والدین آموختهایم.
1. شرم و گناه:
والد سرزنشگر میتواند احساس شرم و گناه بیش از حد ایجاد کند، به طوری که فرد حتی برای نیازهای طبیعی خود نیز احساس بدی داشته باشد.
2. تصویر ایدهآل:
گاهی والدین درونی شده تصویری ایدهآل از «فرد خوب» در ذهن کودک میسازند که رسیدن به آن دشوار یا غیرممکن است. این تصویر میتواند فرد را در یک چرخه بیپایان از تلاش و ناکامی قرار دهد.
3. خودمختاری اخلاقی:
والدین درونی حمایتگر میتوانند زمینهساز اخلاقیاتی انعطافپذیر و خودمختار شوند، جایی که فرد با تعقل و احساس مسئولیت تصمیم میگیرد، نه از روی ترس یا شرم.
والد درونی شده نهتنها بر احساسات و رفتارهای ما، بلکه بر باورها و نظام اخلاقیمان نیز اثر عمیقی دارد. صدای والدین درونی میتواند به نیرویی الهامبخش یا به مانعی تخریبگر تبدیل شود. با شناخت این صدا و بررسی تأثیرات آن بر باورها و اخلاقیاتمان، میتوانیم نظام ارزشی سالمتر و انسانیتری ایجاد کنیم.
به قول آلیس میلر: «تنها زمانی که شجاعت رویارویی با رنجهای کودکی خود را پیدا کنیم، میتوانیم زنجیرههای تأثیرات والدین درونی شده را بشکنیم و آزاد شویم.»